هدف این وبسایت این است که متن رایگان خطابهها و ویدیوی آنها را در سراسر جهان در اختیار شبانان و میسیونرها قرار بدهد، بخصوص برای کشورهای جهان سوم که در آنها فقط چند دانشکده الهیات یا مدرسه دینی ممکن است باشد یا اصلأ وجود نداشته باشد.
متن مکتوب این خطابهها و ویدیوها را هر ماه حدود یک و نیم میلیون رایانه در بیش از ۲۲۱ کشور از آدرس اینترنتی www.sermonsfortheworld.com دریافت میکنند. صدها نفر دیگر هم ویدیوی آنها را در یوتیوپ تماشا میکنند ولی زود از آن دست میکشند و به وبسایتمان مراجعه میکنند. یوتیوپ افراد را به وبسایتمان هدایت میکند. متن دستنویس خطابهها هر ماه به ۴۳ زبان و به ۱۲۰ هزار رایانه ارائه میشود. این خطابهها از حق چاپ برخوردار نیستند، در نتیجه واعظین میتوانند بدون گرفتن اجازه از آنها استفاده کنند. همچنین صدها ویدیو از موعظههای دکتر هایمرز و شاگردانش موجود است. لطفاً اینجا را کلیک کنید تا ببینید که چطور میتوانید بصورت ماهیانه با مبالغ اهدایی خود در این امر خطیر یعنی گسترش انجیل به تمام جهان حتی ملل مسلمان و هندو به ما کمک کنید.
هر وقت برای دکتر هایمرز مطلبی مینویسید، همیشه کشور محل زندگی خودتان را قید بفرمایید. ایمیل دکتر هایمرز rlhymersjr@sbcglobal.net میباشد.
خوانده شدن برای شاگردیTHE CALL TO DISCIPLESHIP دکتر ر. ل. هایمرز "پس به همه گفت: اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند میباید نفس خود را انکار نموده، صلیب خود را هر روزه بردارد و مرا متابعت کند. زیرا هر که بخواهد جان خود را خلاصی دهد آن را هلاک سازد و هر کس جان خود را بجهت من تلف کرد، آن را نجات خواهد داد" (لوقا ۲۴-۹:۲۳). |
مسیح این حرفها را به چه کسانی گفت؟ در اینجا میتوانیم بگوییم که این حرفها را به ۱۲ شاگرد خود گفت. ولی در یک متن مشابه در مرقس ۸:۳۴ این حرفها را به همه مردم میگوید،
"پس مردم را با شاگردان خود خوانده، گفت: هر که خواهد از عقب من آید، خویشتن را انکار کند و صلیب خود را برداشته، مرا متابعت نماید" (مرقس ۸:۳۴).
پس روشن است که عیسی این حرفها را به خیلی از کسانی که قرار بود پیرو او باشند گفت – از جمله به آن دوازده شاگرد. برای اینکه بتوانید شاگرد عیسی بشوید باید نفس خودتان را انکار کنید، صلیبتان را برداشته و او را پیروی کنید. اگر اینکار را نکنید، نمیتوانید یک شاگرد واقعی باشید – یعنی فقط یک عضو ضعیف جدید کلیسای انجیلی و در ظاهر یک مسیحی خواهید بود! عیسی گفت، "میخواهید پیرو من باشید؟ پس نفس خودتان را انکار کنید و صلیبتان را برداشته و من را پیروی کنید."
اگر از انجام این کار خودداری کنید، چه اتفاقی میافتد؟ خود متن این مسئله را روشن میکند. آیه ۲۴ را بخوانید،
"زیرا هر که بخواهد جان خود را خلاصی دهد آن را هلاک سازد و هر کس جان خود را بجهت من تلف کرد، آن را نجات خواهد داد" (لوقا ۹:۲۴).
دو نوع مردم وجود دارند که به کلیسای ما میآیند. من آنها را "گیرنده" و "دهنده" میخوانم. "گیرندهها" کسانی هستند که میآیند تا از کلیسا چیزی "بگیرند." "دهندهها" کسانی هستند که خودشان را اهدا میکنند تا شاگردان مسیح باشند. ممکن است که چند صد صندلی از این کلیسا را با آدمهای خودخواه پر کنید. فایده اینکار چیه؟ داشتن صد نفر از این نوع آدمها، میتواند کلیسای ما را از بین میبرد! آنها حتی به مراسم یکشنبه عصر ما نمیآیند! آنها "گیرندههای" کلیسای تبشیری (انجیلی) هستند. و کسانی که فقط میگیرند، به آن کلیسا دستبرد میزنند – یعنی به هیچ کلیسایی کمک نمیکنند. هیچوقت به شاگردان مسیح تبدیل نمیشوند! آنها کلیسا را نابود میکنند! فکر آوردن چنین افراد خودخواهی را هم از سرتان بیرون کنید! "کم بودن بهتر از زیاده بودن است."
"زیرا هر که بخواهد جان خود را خلاصی دهد آن را هلاک سازد و هر کس جان خود را بجهت من تلف کرد، آن را نجات خواهد داد" (لوقا ۹:۲۴).
یکنفر شاید بگوید، "از خیلی چیزها باید چشم بپوشیم – خیلی چیزها را باید از دست بدهیم." چنین کسی همه چیز را از دست میدهد و به جهنم میرود! برای اعتماد به عیسی، نمیتوانید به چیز دیگری اعتماد کنید. اگر به چیزی غیر از عیسی مسیح اعتماد کنید، همه چیز دیگر را هم از دست میدهید!
"زیرا هر که بخواهد جان خود را خلاصی دهد آن را هلاک سازد و هر کس جان خود را بجهت من تلف کرد، آن را نجات خواهد داد" (لوقا ۹:۲۴).
وقتی هفده ساله بودم، خودم را "برای موعظه کردن وقف کردم". از آن اصطلاح از مد افتاده خوشم میآید، "وقف موعظه کردن." دیگر این اصطلاح را نمیشنوم. ولی هنوز هم مثل همیشه اعتبار دارد. یک واعظ حقیقی باید خودش را "وقف" موعظه کردن بکند. او میداند که این کار آسانی نیست. میداند که پول زیادی بدست نمیآورد. میداند که دنیا برای او دست نمیزند و تحسینش نمیکند. از سختی کار و مشقتی که باید تحمل کند تا اندازهای خبر دارد. بهترین واعظین از این چیزها خبر دارند. همچنین میدانند که باید سالها درس بخوانند – برای کاری که درآمد زیادی هم ندارد – کاری که دنیای گمشده فکر میکند بیفایده است – کاری که باعث میشود دنیا او را مسخره کند و بیشتر مردم دنیا با آن سر جنگ دارند.
خیلی از آن چیزها را در مدت کوتاهی بعد از ۱۷ سالگیام فهمیدم. هشت سال برای من طول کشید که شبانه به مدرسه بروم و مدرک دانشگاهی بگیرم (با هشت ساعت کار در روز و رفتن به دانشگاه در شب). ۱۶ ساعت در روز کار میکردم، هفت روز هفته، که بتوانم هزینه دانشگاه شبانهام را پرداخت کنم. سه سال دیگر هم طول کشید در آن مدرسه الهیاتی که از آن نفرت داشتم تا مدرک فوق لیسانسم را بگیرم. چهل سال هم طول کشید تا کلیسایی مثل این کلیسا داشته باشم. حالا سوالی که مطرح میشود این است که آیا دوباره اینکار را میکردم؟ البته که میکردم! شکی در آن نیست!
چرا دوباره اینکار را میکردم؟ چون خودم را وقف کار موعظه کرده بودم. به همین سادگی. اگر حالا ۱۷ ساله بودم، دوباره اینکار را میکردم؟ صد البته! قطعا اینکار را میکردم! هیچ شکی در آن نیست! این را فهمیدم که یک نوع رضایت عجیبی در اینکار وجود دارد – یعنی اینکه در این زمانه ارتداد، کسی باشید که خدا او را برای موعظه کردن خوانده باشد! اگر این گزینه را داشتم که میتوانستم هر کار دیگری در این دنیا را انتخاب کنم – از ریاست جمهوری ایالات متحده گرفته تا هنرپیشهای که جایزه آکادمی را برده باشد، بدون تردید انتخاب میکردم که شبان این کلیسا باشم. و خدا میداند که من حقیقت را میگویم! پسرم رابرت هم این را میداند.
به مسیحیان بزرگی که وقتی کلیسایمان داشت از هم میپاشید و در اینجا ماندند، نگاه کنید. آنها این کلیسا را نجات دادند. ما آنها را گروه "سی و نه" صدا میزنیم. تمام دوستانشان اینجا را ترک کردند. آنها همه دوستانشان را از دست دادند – یعنی در آن تفرقه کلیسا! فکر میکنید که این کار آسانی است؟ از هر مسیحی دیگری که میشناسم بیشتر و سختتر کار کردند – از جمله بیشتر از شما جوانهای این کلیسا. هزاران هزار دلار صرف این کلیسا کردند – یعنی بیشتر از یک دهمی که باید میدادند. در هر جلسه حضور داشتند و تا شب به کار ادامه میدادند – تا این کلیسا را نجات بدهند. بچههای بعضی از آنها اینجا را ترک کردند و به سمت دنیا برگشتند. برای حفظ این کلیسا بخاطر عیسی، آنها متحمل سختیهای زیادی شدند.
از آنها بپرسید که آیا از اینکه همه چیزشان را وقف عیسی کردند پشیمان هستند! بپرسید! بپرسید! خیلی از آنها زندگیشان تباه شد تا این کلیسا را برای عیسی مسیح نجات بدهند. از آنها بپرسید آیا اشتباه کردند! بپرسید اگر دوباره اینکار را انجام میدهند. همین الان بپرسید!
از جناب پرودام بپرسید، او خانهاش را که استخر هم داشت از دست داد. کلیسا آن را گرفت. تمام شب بر سر او فریاد کشید. مثل این بود که انگار در جهنم است. کلیسا زندگیاش را از هم پاشید! میدانید که او کی بود. آیا جناب پرودام اشتباه کرد؟ آیا از دست دادن همه چیز او را پشیمان کرد؟ آیا از نگاه کردن به گذشته افسوس میخورد که نفس خودش را انکار کرد و صلیبش را برداشت و دنبال عیسی راه افتاد؟ خیر، اینطور نیست! من به او نگفتم که میخواهم دربارهاش صحبت کنم. لازم نبود که به او بگویم. او در عمق وجودش این را میداند که "هر کس جان خود را بجهت من تلف کرد، آن را نجات خواهد داد" (لوقا ۹:۲۴). از خانم سالازار بپرسید! بفرمایید بپرسید. همسرش فوت کرده. بچههایش او را ترک کردند. از او بپرسید آیا برای برداشتن صلیبش و دنبال عیسی راه افتادن تاسف میخورد. من به او هم نگفتم که میخواهم راجع به او صحبت کنم. لازم نبود اینکار را بکنم. میدانم که دوباره همان کار را انجام میداد. او میداند که "هر کس جان خود را بجهت من تلف کرد، آن را نجات خواهد داد." از خانم هایمرز سوال کنید. با ازدواج با من چیزی عایدش نشد! ما چیزی نداشتیم. ما در یک آپارتمان یکخوابه زندگی میکردیم. حتی مبلمان نداشتیم. تلویزیون نداشتیم. روی زمین مینشستیم و به طوطی دم دراز توی قفسی که یکنفر به ما داده بود نگاه میکردیم. من یک حقوق خیلی کم داشتم. همه به ما حمله میکردند. خانمم باید من را تحمل میکرد – و بیشتر اوقات ترس و واهمه از تفرقه در این کلیسا و آن کلیسا من را از درون دو پاره میکرد. هیچ دختر جوانی نباید آنچه را که همسر کوچک من تجربه کرد بر سرش بیاید تا یک چنین کلیسایی مقتدری مثل این داشته باشد. از او بپرسید که آیا اشتباه کرد. بپرسید که آیا دوباره اینکار را تکرار میکند. من از او نپرسیدم که حرفهای امشب را اجازه دارم بگویم یا نه. لازم به سوال کردن هم نبود! میدانم که بخاطر عیسی دوباره اینکارها را انجام میداد! از آقای لی بپرسید. والدینش برای همیشه با او قطع رابطه کردند چون او صلیبش را برداشت و دنبال عیسی راه افتاد. از او بپرسید که آیا اشتباه کرد دنبال عیسی راه افتاد و زندگیاش تباه شد. میدانم که اینکار را دوباره انجام میدهد، بدون اینکه زیر لبش زمزمه کند و شکایت کند. از جناب ماتسوساکا سوال کنید. میتوانست به نیروی پلیس ملحق بشود. میخواستند او را استخدام کنند. ولی در آنصورت برنامهاش طوری میشد که نمیتوانست به کلیسای ما کمک کند. هنوز یادم میآید که از آن فرصت پیوستن به نیروی پلیس دست کشید که به ما کمک کند این کلیسا را حفظ کنیم. هنوز یادم میآید که او صلیبش را برداشت و نفس خودش را انکار کرد تا یکی از "سی و نه" نفر باشد. خدا شما را برکت بدهد، ای برادر عزیز! هیچوقت کاری را که انجام دادید فراموش نمیکنم – و خدا هم فراموش نمیکند! جان سموئل کیگن بخاطر نمونههای شما بود که نجات پیدا کرد. چیزهای زیادی را از دست دادید، ولی در عوض شبان بعدی کلیسایمان را بدست آوردیم. و وقتی مسیح برمیگردد، شما خوشی "دهنده" بودن را درک میکنید و نه "گیرنده" بودن را! شما در ملکوت او تا به ابد سلطنت خواهید کرد! جیم الیوت وقتی که داشت انجیل را به یک قبیله بیایمان و خدانشناس بشارت میداد مثل یک شهید کشته شد. و این جیم الیوت بود که گفت،
"کسی که آنچه را نمیتواند نگه دارد میدهد تا آنچه را که نمیتواند از دست بدهد بدست بیاورد یک احمق نیست."
آمین.
یکبار شخص جوانی از کلیسایمان به دکتر کیگن گفت، "من حالا یک کار حرفهای دارم. نمیتوانم بیشتر از دو ساعت کار اضافی در کلیسا انجام بدهم." دکتر کیگن به او جواب داد، "پس دکتر چن چی بگوید؟ او یک پزشک است. او هم کار حرفهای دارد! ولی ساعتهای زیادی را در کلیسا کار میکند – و ساعتها در دانشگاهها کار بشارتی انجام میدهد، خیلی بیشتر از هر کس دیگری." بله، به دکتر چن نگاه کنید! او میداند که عیسی حق داشت – "اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند میباید نفس خود را انکار نموده، صلیب خود را هر روزه بردارد و مرا متابعت کند" (لوقا ۹:۲۳). بعد به دکتر کیگن نگاه کنید! کاری با درآمد خیلی بالا و با امنیت شغلی و مزایای عالی به او پیشنهاد شد – نه یکبار، بلکه چهار مرتبه. او همه را رد کرد. چرا؟ چون باید لس آنجلس را ترک میکرد و به شهر نیویورک یا واشنگتن دی سی میرفت. او همه را رد کرد – صدها هزار دلار پول – تا در این کلیسا بماند و کلیسا را در آن تفرقه بزرگ از فروپاشی نجات بدهد. آیا کارش احمقانه بود؟ گوش کنید جیم الیوت چی میگوید، کسی که زندگیاش را مثل یک شهید بخاطر مسیح فدا کرد. چیزی را که او گفت پشت جلد کتاب مقدستان بنویسید.
"کسی که آنچه را نمیتواند نگه دارد میدهد تا آنچه را که نمیتواند از دست بدهد بدست بیاورد یک احمق نیست." (جیم الیوت، شهید مسیح)
میتوانم همینطور ادامه بدهم و به کسانی که صلیبشان را برداشتند و نفس خودشان را انکار کردند یعنی یکایک آن "سی و نه" نفر اشاره کنم – آقای سانگ، آقای منسیا، آقای گریفیت – که با لولههای آویزان از بدنش بعد از جراحی سرطان هنوز خودش را به کلیسا میکشاند. میتوانم او را بیاد بیاورم که با صورتی رنگ پریده و عرقی که از پیشانیاش سرازیر بود، تعادل خودش را با این منبر نگه میداشت که نیافتد و از حال نرود – و این سرود را میخواند
عیسی را به نقره و طلا ترجیح میدهم،
از آن او بودن را به داشتن گنجینههای بیشمار ترجیح میدهم؛
عیسی را به هر چیز دیگر ترجیح میدهم
که این دنیا میتواند عرضه کند.
آیا جناب گریفیت حماقت میکرد؟
"کسی که آنچه را نمیتواند نگه دارد میدهد تا آنچه را که نمیتواند از دست بدهد بدست بیاورد یک احمق نیست."
میتوانم ادامه بدهم و اسم یکایک خانمها و آقایان گروه "سی و نه" را ذکر کنم – که نفس خودشان را انکار کردند و صلیبشان را هر روزه برداشتند و عیسی مسیح را پیروی کردند و یک کلیسای زنده برای خداوند عیسی مسیح تشکیل میدهند.
وقتی اقساط این کلیسا را تمام کردیم، من به شما جوانها گفتم که یک لحظه دست نگه دارید و فکر کنید. ما بزودی از دنیا خواهیم رفت. چه کسی جای خانم روپ را پشت ارگ کلیسا میگیرد؟ کی جای آقای روپ را که جلوی درب کلیسا میایستد میگیرد؟ چه کسی از شما جای آنها را میگیرد، روزها و شبها – کدام یک از شما نفس خودش را انکار میکند و جای ریچارد و رونالد بلندین را میگیرد؟ کی زندگیاش را ول میکند، ساعتها و روزها، بدون هیچ پاداش دنیوی تا جای آنها را بگیرد وقتی که از این دنیا میروند؟ - مثل همه ما که در گروه "سی و نه" بزودی این دنیا را ترک میکنیم – خیلی زودتر از آنچه جوانهای بیفکر فکرش را هم بکنند. چه کسی جای خانم کوک را در آشپزخانه میگیرد؟ کی جای ویلی دیکسون را میگیرد؟ شما غذای آنها را میخورید. ولی نمیتوانم فکرش را هم بکنم که حتی یکنفر از شما بتواند جای آقای دیکسون را بگیرد که الان هشتاد سالش است. نمیبینم کسی را که بتواند جای آن پیرمرد عزیز را بگیرد! شما اصلا میدانید که او چکار میکند؟ آیا او احمق است که روزها و بعضی شبهایش را در طول هفته صرف میکند که برای شما غذا درست کند؟ آیا او یک احمق است؟
"کسی که آنچه را نمیتواند نگه دارد میدهد تا آنچه را که نمیتواند از دست بدهد بدست بیاورد یک احمق نیست."
چه کسی از شما جوانها همه چیزش را فدا میکند تا کمک کند این کلیسا با قوت برای سی یا چهل سال دیگر به کارش ادامه بدهد؟ دکتر کیگن هم از دنیا میرود. کی جای او را میگیرد؟ دکتر چن از دنیا میرود. کی جای او را میگیرد؟ بیشتر شما جای آقای دیکسون یا ریک و ران بلندین را نمیتوانید بگیرید! فکر میکنید که آنها اهمیت ندارند، ولی شما نمیتوانید جای آنها را بگیرید! این کار نیاز به فداکاری و از خودگذشتگی دارد. لازم است که صلیبتان را بردارید. عیسی گفت،
"اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند میباید نفس خود را انکار نموده، صلیب خود را هر روزه بردارد و مرا متابعت کند. زیرا هر که بخواهد جان خود را خلاصی دهد آن را هلاک سازد و هر کس جان خود را بجهت من تلف کرد، آن را نجات خواهد داد" (لوقا ۲۴، ۹:۲۳).
وقتی خدا داشت دکتر کیگن را میخواند، او در حال مطالعه کتاب شکنجه شده برای مسیح به قلم کشیش وورمبراند بود. دوست داشتن کشیش وورمبراند برای او طبیعی بود چون خودش مثل کشیش وورمبراند یک یهودی بود. و وقتی که کتاب "شکنجه شده برای مسیح" را میخواند، دکتر کیگن با خودش فکر کرد که میخواهد کلیسایی را پیدا کند که همان ارزشهای فداکارانه گفته شده توسط وورمبراند را داشته باشد. دکتر کیگن یک روز من را میبیند که در خیابانی نزدیک UCLA مشغول موعظه کردن بودم. او دید که مردم سر من فریاد میکشند و چیزهایی را به طرف من پرت میکنند. دکتر کیگن با خودش فکر میکند، "این مرد کسی است که میخواهم موعظه کردنش را بشنوم." پس کلیسای ما را پیدا میکند و به آنجا میآید. یک شبی دکتر کیگن به من گفت که شنیده بود یکبار میگویم، "شما برای چیزی خواهید سوخت. چرا برای مسیح نسوزید؟"
دکتر کیگن در آن موقع جوانی بیش نبود، جوانی در سنین بیست سالگیاش. اینها چه افکار رفیعی برای یک جوان میتوانست به حساب بیاید! "شما برای چیزی خواهید سوخت." البته! هر کسی دیر و زود "میسوزد"! موهایتان شروع به ریزش میکند. چین و چروک روی صورتتان میافتد. زندگی در بهترین حالتش سخت است. خیلی زود متوجه میشوید که دارید پیر میشوید. بعد میسوزید و میمیرید. "شما برای چیزی خواهید سوخت." بله، واقعا این چیزها برای شما اتفاق خواهد افتاد. شما خواهید سوخت!
ولی یک چیز عمیقتر از آن هم هست – "چرا برای مسیح نسوزید؟" همه مسیحیان در طول تاریخ به چیزهایی شبیه این فکر کردهاند که – "شما برای چیزی خواهید سوخت. چرا برای مسیح نسوزید؟" نمیدانم چطور میتوانید درباره هنری مارتین (۱۸۱۲-۱۷۸۱) چیزی بخوانید و نخواهید که مثل کاری که او در سن ۳۱ سالگی کرد "بسوزید." نمیدانم چطور میتوانید زندگی رابرت مک چینی (۱۸۴۳-۱۸۱۳) را بخوانید و نخواهید برای مسیح "بسوزید" آن کاری که او در سن ۲۹ سالگی انجام داد. بعضی از شما آنقدر از خواندن درباره این افراد میترسید که حتی از جستجوی آنها در ویکیپیدیا هم وحشت دارید. میترسید که روی شما تاثیر بگذارند؟ کجا هستند مردانی همچون هنری مارتین و رابرت مک چینی؟ کجا هستند زنان جوانی همچون گلدیس آیلوارد؟ نمیتوانیم هیچوقت کلیسایی باشیم که جوانها را به شاگرد بودن تشویق کند، مگر اینکه شما به شاگردانی تبدیل بشوید که به آنها راه را نشان بدهند!
خانم کوک خودمان عاشق مرد مسنی شد که بیست سال پیش از تولد خودش از دنیا رفت. این مرد در یک خانواده متمول بدنیا آمد و تمام اموال آن خانواده را به ارث برد. او همچنین یک ورزشکار معروف هم در دنیا شد. بعد به یک شاگرد عیسی تبدیل شد. همه پولش را محتاطانه و با برنامه اهدا کرد. بعد بعنوان یک میسیونر به چین رفت، به درون قلب این کشور. برای چهارده سال بخاطر خوانده شدن برای موعظه به غیرایمانداران از همسر و بچهاش دور افتاد. بعد به قلب آفریقا رفت و یک ماموریت جدید را آنجا افتتاح کرد. سرانجام در مناطق دور افتاده آفریقا از دنیا رفت. کارش و ثروتش همه از دست رفتند – بخاطر مسیح. خانه و زندگی خانوادگیاش هم همینطور. نزدیک آخر عمرش، این پیرمرد شگفت انگیز گفت، "نمیدانم چه چیز دیگری میتوانم برای خداوند عیسی مسیح قربانی کنم." خانم کوک خودمان عاشق این پیرمرد شد که بیست سال قبل از بدنیا آمدن خودش از دنیا رفته بود. و خوشحالم که اینکار را کرد. اگر عاشق او نشده بود و تحت تاثیر او قرار نگرفته بود، ممکن بود یک زن سفیدپوست میانسال خودخواه دیگر میشد که در شهر سنت فرناندو سگهای دست آموز پرورش میداد. ولی چون تحت تاثیر س. ت. ستاد قرار گرفت، چند صد ساعت را صرف غذا دادن و نگهداری از شما جوانها اینجا در قلب لس آنجلس میکند. چند سال پیش خانم کوک یک پلاک کوچک برای من درست کرد که روی آن حرفهای قهرمانش چالرز ستاد را نوشته بود. من هر روز موقع مطالعه به آن نگاه میکنم. روی پلاک نوشته شده،
"فقط یکبار زندگی،
آنهم بزودی بگذرد؛
فقط آنچه برای مسیح انجام شد
باقی میماند."
– س. ت. ستاد.
و عیسی به همه ما میگوید،
"اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند میباید نفس خود را انکار نموده، صلیب خود را هر روزه بردارد و مرا متابعت کند. زیرا هر که بخواهد جان خود را خلاصی دهد آن را هلاک سازد و هر کس جان خود را بجهت من تلف کرد، آن را نجات خواهد داد" (لوقا ۲۴-۹:۲۳).
اگر بخواهیم جوانهایی را نجات بدهیم و آنها را هم تعلیم بدهیم که شاگردان عیسی بشوند، باید کلیسایی داشته باشیم پر از شاگردان جوان مسیح! لطفا بایستید و سرود شماره ۲، با عنوان "بیشتر دوستت دارم،" را بخوانید.
بیشتر دوستت دارم، ای مسیح، بیشتر دوستت دارم!
دعایی که نشسته بر زانو میخوانم را بشنو؛
این است استدعای خالصانه من: بیشتر دوستت دارم، ای مسیح،
بیشتر دوستت دارم، بیشتر دوستت دارم!
زمانی تشنه خوشی دنیا بودم، صلح و آرامش را میجستم؛
اکنون تنها تو را میجویم، که بهترین را میدهی؛
همه دعایم این خواهد بود: بیشتر، ای مسیح، دوستت دارم،
بیشتر دوستت دارم، بیشتر دوستت دارم!
پس نفس آخرم باید زمزمه ستایش تو باشد؛
این است فریاد وداع که قلبم باید سر دهد؛
دعایم باید هنوز اینچنین باشد: بیشتر، ای مسیح، دوستت دارم،
بیشتر دوستت دارم، بیشتر دوستت دارم!
(“More Love to Thee” by Elizabeth P. Prentiss, 1818-1878).
حق چاپ برخوردارند و فقط با گرفتن اجازه قابل استفاده هستند.
هر وقت برای دکتر هایمرز مطلبی می نویسید، همیشه کشور محل زندگی خودتان را برای ایشان قید بفرمایید، در غیر اینصورت نمی تواند به شما جواب بدهد. اگر این خطابه شما را برکت داد، دکتر هایمرز می خواهد اینرا از طرف شما بشنود، ولی وقتی برای دکتر هایمرز می نویسید به او بگویید که اهل چه کشوری هستید. ایمیل دکتر هایمرز این است (اینجا را کلیک کنید) rlhymersjr@sbcglobal.net می توانید به هر زبانی برای دکتر هایمرز بنویسید، اما اگر می توانید به زبان انگلیسی بنویسید. اگر می خواهید با پست برای او بنویسید، آدرس او چنین است: P.O. Box 15308, Los Angeles, CA 90015. می توانید با شماره تلفن ۰۴۵۲-۳۵۲ (۸۱۸) با او تماس بگیرید.
( پایان موعظه)
شما می توانید موعظه های دکتر هایمرز را هر هفته در اینترنت به این آدرس بخوانید
www.sermonsfortheworld.com
روی "موعظه ها بفارسی" کلیک کنید.
متن دستنویس این خطابه ها از حق چاپ برخوردار نیست. شما می توانید بدون اجازه دکتر هایمرز از آنها استفاده
کنید. اما تمام پیامهای ویدیویی دکتر هایمرز و تمام ویدیوهای دیگر کلیسای ما، از حق چاپ برخوردارند و فقط با
گرفتن اجازه قابل استفاده هستند.
سرود تک نفره پیش از خطابه توسط آقای بنجامین کینکید گریفیت:
“More Love to Thee” (Elizabeth P. Prentiss, 1818-1878).