هدف این وبسایت این است که متن رایگان خطابهها و ویدیوی آنها را در سراسر جهان در اختیار شبانان و میسیونرها قرار بدهد، بخصوص برای کشورهای جهان سوم که در آنها فقط چند دانشکده الهیات یا مدرسه دینی ممکن است باشد یا اصلأ وجود نداشته باشد.
متن مکتوب این خطابهها و ویدیوها را هر ماه حدود یک و نیم میلیون رایانه در بیش از ۲۲۱ کشور از آدرس اینترنتی www.sermonsfortheworld.com دریافت میکنند. صدها نفر دیگر هم ویدیوی آنها را در یوتیوپ تماشا میکنند ولی زود از آن دست میکشند و به وبسایتمان مراجعه میکنند. یوتیوپ افراد را به وبسایتمان هدایت میکند. متن دستنویس خطابهها هر ماه به ۴۳ زبان و به ۱۲۰ هزار رایانه ارائه میشود. این خطابهها از حق چاپ برخوردار نیستند، در نتیجه واعظین میتوانند بدون گرفتن اجازه از آنها استفاده کنند. همچنین صدها ویدیو از موعظههای دکتر هایمرز و شاگردانش موجود است. لطفاً اینجا را کلیک کنید تا ببینید که چطور میتوانید بصورت ماهیانه با مبالغ اهدایی خود در این امر خطیر یعنی گسترش انجیل به تمام جهان حتی ملل مسلمان و هندو به ما کمک کنید.
هر وقت برای دکتر هایمرز مطلبی مینویسید، همیشه کشور محل زندگی خودتان را قید بفرمایید. ایمیل دکتر هایمرز rlhymersjr@sbcglobal.net میباشد.
سقوط بشرTHE FALL OF MAN دکتر ر. ل. هایمرز خطابهی موعظه شده در کلیسای باپتیست لس آنجلس |
کتاب پیدایش "بستر" کتاب مقدس است. یکی از جالبترین ویژگیهای کتاب پیدایش این حقیقت است که به بسیاری از دروغهای زمان حاضر پاسخ میدهد. س. ث. لوییس، در اواخر عمرش گفت که تکامل داروینی "دروغ اصلی" روزگار کنونی است.
کتاب پیدایش از دو طریق کذب بودن تکامل داروینی را به اثبات میرساند. اولا، به ما مکررا گفته شده که حیوانات و حتی گیاهان مستقیما توسط خدا آفریده شدهاند. دوما، کتاب پیدایش به ما میگوید که تمام گیاهان و حیوانات فقط میتوانند "به مانند خود" تولید مثل نمایند. حیوانات و گیاهان فقط میتوانند درمیان "نوع" خودشان تولید مثل کنند. این مطلب نظریه تکامل را رد میکند که میگوید تولید مثل میتواند در بین "گونهها" رخ دهد. یکی از ضعیفترین بحثهای تکامل این است که میتوان از "نوعی" به نوع دیگر جهش کرد، یعنی یک "نوع" میتواند به نوع دیگر تکامل پیدا کند. این مسئله ثابت نشده است. بنابراین، کتاب پیدایش نشان میدهد که یکی از فرضیههای اصلی نظریه تکامل یک دروغ کامل است! یک سگ نمیتواند به یک اسب تبدیل بشود. یک عقاب نمیتواند به یک مرغ تبدیل بشود. هیچ تبدیل شدن از "نوعی" به نوع دیگر وجود ندارد. پیدایش نشان میدهد که یکی از فرضیههای اصلی تکامل یک دروغ کثیف است!
دوم، این دروغ است که انسانها محصول محیط خودشان هستند که توسط کتاب پیدایش رد میشود. والدین اولیه ما در محیطی کامل زندگی کردند. اما گناه و خطا کردند. و فرزند ارشدشان یک قاتل بود!
سوم، این عقیده که امکان درک مسئله شر وجود ندارد توسط کتاب پیدایش رد میشود. باغ عدن جایگاه فعالیتهای شیطانی و اهریمنی زیادی بود. شیطان به داخل مار که حوا را به گناه کردن وسوسه کرد وارد شد. "نفیلیم" یا مردان غولآسا که در فصل ششم به آنها اشاره شده محصول همبستر شدن آدمهای دیو زده با زنان عادی و معمولی بودند. بنابراین "مسئله" شر یا شریر یک دروغ است و ساخته و پرداخته بشر امروزی است که نمیخواهد حقیقت وجود شیطان و ارواح ناپاک را مد نظر قرار بدهد.
چهارم، نظریه نیکی یا بدی یک شخص را ناشی از شخص دیگر دانستن (یونیفرمیترین) زمینشناسی معاصر هم توسط کتاب پیدایش بعنوان یک دروغ نشان داده میشود. زمین شواهد زیادی را در رابطه با یک توفان عالمگیر نشان میدهد. این نظریه پردازان میگویند، "همه چیز همانطور که از بدو پیدایش یا خلقت بوده ادامه دارد" (دوم پطرس ۳:۴). آنها نوعی "بیتوجهی عمدی" به توفان بزرگ زمان نوح از خودشان نشان میدهند. زمینشناسی نوین هیچ توضیح معتبری از چگونگی بوجود آمدن پدیدههایی مثل گرند کنیون ندارد، یا اینکه چطور فسیل موجودات دریایی در ارتفاعات کوهها ظاهر میشود. از اینرو کتاب پیدایش کذب بودن زمینشناسی نوین را هم به اثبات میرساند.
پنجم، محرومیت بشر را نمیشود با اعتبار توضیح داد و عملا تمام نظریهها ثابت شدند که دروغ و نادرست هستند، چون کتاب پیدایش با جزئیات ترسیم میکند که چطور بشر از عادل بودن اصلی خودش به وحشیگر بیرحمانهای که ما در دنیای کنونی در اطرافمان میبینیم سقوط میکند، "زیرا هر چند خدا را شناختند، ولی او را چون خدا تمجید و شکر نکردند بلکه در خیالات خود باطل گردیده، دل بی فهم ایشان تاریک گشت" (رومیان ۱:۲۱). بنابراین، کتاب پیدایش نظریههای مختلف روانشناسی را هم ثابت میکند که دروغ هستند.
امشب ما روی این دروغ با جزئیات بیشتری تمرکز میکنیم. لطفا سفر پیدایش ۳:۱-۱۰ را باز کنید.
"و مار از همه حیوانات صحرا که خداوند خدا ساخته بود، هُشیارتر بود. و به زن گفت: آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همه درختان باغ نخورید؟ زن به مار گفت: از میوه درختان باغ میخوریم، لکن از میوه درختی که در وسط باغ است، خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس مکنید، مبادا بمیرید. مار به زن گفت: هر آینه نخواهید مرد، بلکه خدا میداند در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود. و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و بنظر خوشنما و درختی دلپذیر و دانش افزا، پس از میوهاش گرفته، بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد. آنگاه چشمان هر دوِ ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند. پس برگهای انجیر به هم دوخته، سترها برای خویشتن ساختند. و آواز خداوند خدا را شنیدند که در هنگام وزیدن نسیم نهار در باغ میخرامید، و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند خدا در میان درختان باغ پنهان کردند. و خداوند خدا آدم را ندا در داد و گفت: کجا هستی؟ گفت: چون آوازت را در باغ شنیدم، ترسان گشتم، زیرا که عریانم. پس خود را پنهان کردم" (پیدایش ۳:۱-۱۰).
آرتور و. پینک یک الهیدان انگلیسی و مفسر کتاب مقدس بود. پینک بدرستی گفت که فصل سوم پیدایش یکی از مهمترین متون در کل کتاب مقدس است. پینک گفت،
این بخش "طرح اصلی کتاب مقدس" است. در اینجا زیربناهایی را داریم که بر روی آنها بسیاری از آموزههای اساسی ایمان ما قرار دارند. در اینجا میتوانیم سرچشمه خیلی از نهرهای حقیقت الهی را پیدا کنیم. در اینجا درام اصلی شروع میشود که روی صحنه تاریخ بشر اجرا میشود... در اینجا توضیح ملکوتی وضعیت سقوط کرده و تباه شده نسل [بشر] را پیدا میکنیم. در اینجا درباره نقشههای زیرکانه و موذیانه دشمنمان یعنی ابلیس یاد میگیریم... در اینجا تمایل عمومی ذات انسان را در مخفی کردن شرمساری اخلاقیاش با وسیلهای که ساخت خود بشر است پیدا میکنیم (Arthur W. Pink, Gleanings in Genesis, Moody Press, 1981 edition, p. 33).
فصل سوم به ما میگوید که چطور شیطان وارد باغ عدن شد، وارد مار که هنوز مورد داوری قرار نگرفته بود شد و از دهان او صحبت کرد. اینجا میبینیم که شیطان با زن صحبت میکند، درباره آنچه خدا به آدم گفته بود شک و تردید ایجاد میکند، کلامی را که خدا داده بود میپیچاند و عوض میکند و به حوا میگوید اگر از میوه آن درخت ممنوعه بخورید "هر آینه نخواهید مرد،" یعنی از "درخت معرفت نیک و بد."
فراموش نکنید که شیطان تا همان لحظه به استاد فریب و نیرنگ تبدیل شده بود. کتاب مقدس در کتاب مکاشفه میگوید،
"و دمش ثلث ستارگان آسمان را کشیده، آنها را بر زمین ریخت..." (مکاشفه ۱۲:۴).
معنی این آیه در چند آیه بعد از آن یعنی در مکاشفه ۱۲:۹ به روشنی داده میشود،
"و اژدهای بزرگ انداخته شد، یعنی آن مار قدیمی که به ابلیس و شیطان مسمی است که تمام ربع مسکون را میفریبد. او بر زمین انداخته شد و فرشتگانش با وی انداخته شدند" (مکاشفه ۱۲:۹).
دکتر هنری م. موریس گفته،
اژدها در اینجا با همان مار باغ عدن مشخص میشود (پیدایش ۳:۱)... درست همانطور که ابلیس عیسی را [در بیابان] مورد آزمایش قرار داد (Henry M. Morris, Ph.D., The Defender’s Study Bible, World Publishing, 1995, p. 1448; note on Revelation 12:9).
شیطان از آسمان بیرون انداخته شد بخاطر نافرمانی از خدا و اینکه در پی دستیابی به تخت خدا بود (اشعیا ۱۴:۱۲-۱۵؛ حزقیال ۱۸-۲۸:۱۳). شیطان از آسمان به زمین انداخته شد، جائیکه او تبدیل شد به
"... رئیس قدرت هوا یعنی آن روحی که الحال در فرزندان معصیت عمل میکند" (افسسیان ۲:۲).
اما برای فرشتگانی که شیطان را در نافرمانی از خدا دنبال کردند چه اتفاقی افتاد؟ مکاشفه ۱۲:۹ میگوید،
"او بر زمین انداخته شد و فرشتگانش با وی انداخته شدند" (مکاشفه ۱۲:۹).
چه تعداد فرشته با شیطان همدست شدند؟ چه تعداد از آنها با او به روی زمین "انداخته شدند"؟ مکاشفه ۱۲:۴ میگوید،
"و دمش ثلث ستارگان آسمان را کشیده، آنها را بر زمین ریخت" (مکاشفه ۱۲:۴).
دکتر موریس گفته،
این 'ستارگان آسمان' بعنوان فرشتگان شیطان در مکاشفه ۱۲:۹ شناخته میشوند (Morris, ibid., p. 1447).
از اینرو، بعقیده ما یک سوم از فرشتگان در آسمان با شیطان که رهبرشان بود همدست شدند و بر زمین انداخته شدند که تبدیل میشوند به ارواح ناپاکی که عیسی اغلب در رسالت زمینیاش با آنها روبرو میشود.
شیطان به این فرشتگان دروغ گفته بود. بدون شک از همان نوع دروغی استفاده کرده بود که به آدم و حوا در باغ عدن گفته بود وقتی که گفت، "مانند خدا... خواهید بود" (پیدایش ۳:۵). بدون شک این دروغی بود که آن فرشتهها را هم نابود کرد، "با من بیایید و شما هم به مثل خدایان خواهید شد." آنها فریب دروغ ابلیس را خوردند، اما "به مثل خدایان نشدند." نه خیر! آنها به شیاطینی دیو صفت تبدیل شدند که این دنیا را با خشم، شهوت و غضب درمینوردند!
و همانطور که شیطان با وسوسه کردن فرشتهها به آنها دروغ گفت تا علیه خدا گناه کنند، همین کار را دوباره وقتی که به بشر دروغ گفت انجام داد. همان ایدهای که با آن فرشتهها را اغوا کرد که موجب هلاکت و تباهی آنها شد، شبیه ایده کاذبی بود که از آن استفاده کرد تا آدم و حوا را در باغ عدن مورد وسوسه قرار دهد. به پیدایش ۳:۴-۵ گوش بدهید،
"مار به زن گفت: هر آینه نخواهید مرد، بلکه خدا میداند در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود" (پیدایش ۳:۴-۵).
شیطان باید از استدلال یا یک دروغ مشابهی استفاده کرده باشد که باعث شده یک سوم فرشتهها با چنین سقوط عظیمی از جایگاه رفیعشان در آسمان بیرون انداخته بشوند.
و در اینموقع او این دروغ را، و این انحراف کلام خدا را، در مورد والدین اولیه ما هم بکار میبرد. و مثل فرشتهها، والدین ما که در باغ بودند دروغ او را باور کردند و مثل آن فرشتهها که "پدر دروغگویان" را باور کردند ملعون شدند، چرا که این چیزی است که خداوند عیسی مسیح با آن لقب شیطان را خطاب میکند وقتی به فریسیان میگوید،
"شما از پدر خود ابلیس میباشید و خواهشهای پدر خود را میخواهید به عمل آرید. او از اول قاتل بود و در راستی ثابت نمیباشد، از آنجهت که در او راستی نیست. هرگاه به دروغ سخن میگوید، از ذات خود میگوید زیرا دروغگو و پدر دروغگویان است" (یوحنا ۸:۴۴).
در این آیه عیسی دو مطلب مهم درباره شیطان به ما میگوید: (۱) "او از اول قاتل بود" و (۲) او "دروغگو و پدر دروغگویان است."
شیطان به فرشتگان دروغ گفت وقتی آنها را وسوسه کرد که او را دنبال کنند. شیطان به آدم و حوا دروغ گفت وقتی آنها را وسوسه کرد که از میوه ان درخت در باغ بخورند که ممنوع شده بود.
شیطان "از اول قاتل بود." از طریق دروغهایش باعث "قتل" فرشتگانی شد که او را دنبال کردند، یعنی "فرشتگانش،" چرا که از آسمان به زمین انداخته شدند، جایی که انتظار نفرین آتش جهنم را میکشند، "که برای ابلیس و فرشتگان او مهیا شده است" (متی ۲۵:۴۱). "او از اول قاتل بود،" چرا که نه تنها او یک سوم فرشتگان آسمان را "به قتل" رساند، بلکه تمامی نسل بشر را هم با فریب و نیرنگش به قتل رساند. عیسی گفت،
"او از اول قاتل بود و در راستی ثابت نمیباشد، از آنجهت که در او راستی نیست..." (یوحنا ۸:۴۴).
شیطان یک سوم فرشتگان را در سقوطشان هلاک کرد. و شیطان تمامی نسل بشر را با به دام انداختنشان در این گناه بزرگی که مرتکب شدند با نافرمانی از خدای زنده به قتل رساند، و ابلیس را دنبال کردند که در سقوط انسان ملعون شد و در متنی که در ابتدا خواندیم یعنی پیدایش ۳:۱-۱۰ ثبت شده.
وقتی آدم گناه کرد، او یک انسان عادی نبود. او سر طبیعی تمامی نسل بشر بود و همچنین سر واحد این نسل. همانطور که نافرمانی شیطان مستقیما بر یک سوم فرشتگان آسمان تاثیر گذاشت، همانطور هم نافرمانی و گناه آدم در آن سقوط پیامد هولناکی برای همه به ارمغان آورد. تمامینسل بشر در آدم که سر واحد آنها بود سقوط کرد. یک کتاب قدیمی پیوریتنها این مطلب را به خوبی یادآوری کرده و گفته، "در سقوط آدم، ما همه گناه کردیم." با باور کردن دروغ شیطان و خوردن از میوه ممنوعه، آدم مرگ را برای همه اخلافش آورد – برای تمام نسل بشر. همانطور که پولس رسول عنوان کرد،
"لهذا همچنان که بوساطت یک آدم [بشر] گناه داخل جهان گردید و به گناه موت؛ و به اینگونه موت بر همه مردم طاری گشت..." (رومیان ۵:۱۲).
تاثیر گناه آدم بر نسل بشر بینهایت است. پیش از سقوط، خدا و انسان در رفاقت و مشارکت بسر میبردند. بعد از سقوط آن دوستی و مودت خاتمه پیدا کرد. آنها از خدا جدا شدند. بعد از سقوط سعی کردند که خودشان را از خدا مخفی کنند.
قبل از سقوط انسان بیگناه و مقدس بود. آدم و حوا هیچ طبیعت گناه آلودی نداشتند. بعد از سقوط آنها آلوده به گناه و شرمساری بودند.
"بوساطت یک آدم گناه داخل جهان گردید" (رومیان ۵:۱۲).
این آیه نمیگوید که "گناهان" وارد جهان شدند. این آیه "گناه،" را به شکل مجرد بکار میبرد. آدم گناه را با بجا گذاشتن یک مثال بد به دنیا وارد نکرد. عمل گناه آلود او باعث تغییر در خود ذات او شد. قلب و وجودش دچار محرومیت شد.
انسان قبل از سقوط میتوانست از درخت حیات بخورد و تا به ابد زنده بماند (پیدایش ۲:۹؛ ۳:۲۲). بعد از سقوط بود که مرگ جسم تبدیل شد به بخشی از مجازات گناه آدم. رومیان ۵:۱۲ میگوید،
"بوساطت یک آدم گناه داخل جهان گردید، و به گناه موت..." (رومیان ۵:۱۲).
این مطلب هم به مرگ جسمانی و هم به مرگ روحانی مربوط میشود. بعد از اینکه آدم گناه کرد، خدا گفت،
"... زیرا که تو خاک هستی و به خاک خواهی برگشت" (پیدایش ۳:۱۹).
بنابراین، مرگ جسمانی و روحانی نتیجه گناه آدم است.
در نتیجه سقوط آدم، گناه در بشریت عمومی و فراگیر شد. تمام نوع بشر حالا با طبیعتی گناه آلود بدنیا میآید که از آدم به ارث برده، یعنی آن سر همگانی نسل بشر. کتاب مقدس میگوید،
"لهذا همچنان که بوساطت یک آدم گناه داخل جهان گردید و به گناه موت؛ و به اینگونه موت بر همه مردم طاری گشت، از آنجا که همه گناه کردند" (رومیان ۵:۱۲).
طبیعت گناه آلود بشر سقوط کرده در سرتاسر کتاب مقدس مورد اشاره قرار میگیرد.
”زیرا انسانی نیست که گناه نکند“ (اول پادشاهان ۸:۴۶).
”زیرا مرد عادلی در دنیا نیست که نیکویی ورزد و هیچ خطا ننماید“ (جامعه ۷:۲۰).
”چنانکه مکتوب است که کسی عادل نیست، یکی هم نی. کسی فهیم نیست، کسی طالب خدا نیست. همه گمراه و جمیعا باطل گردیدهاند. نیکوکاری نیست یکی هم نی“ (رومیان ۳:۱۰-۱۲).
”تا هر دهانی بسته شود و تمام عالم زیر قصاص خدا آیند“ (رومیان ۳:۱۹).
”اگر گوییم که گناه نداریم خود را گمراه میکنیم و راستی در ما نیست“ (اول یوحنا ۱:۸).
گناه آدم به تمامی نسل آینده او نسبت داده شد، یعنی به تمام نسل انسان. بخاطر یگانگی نهادی و اساسی نوع بشر، خدا گناه آدم را بلافاصله به تمام اولاد او اشاعه میدهد. از اینرو، ذات و ماهیتی که اکنون تمام انسانها از آن برخوردارند همان ذات منحرفی است که به آدم پس از سقوط او تعلق گرفت. بنابر رساله به رومیان ۵:۱۲، مرگ (چه روحانی و چه جسمانی) به همه انسانها منتقل شد، چون همه در آدم گناه کردند که سر طبیعی آنهاست.
منظور ما از ”انحراف کامل“ یا فساد مطلق نوع بشر همین است. به این معنی که انسان در حالت ذات طبیعی خودش هیچ محبت واقعی نسبت به خدا ندارد. به این معنی که خودش را بیشتر از خدا ترجیح میدهد، یعنی خودش را بیشتر از خالقش دوست دارد. انحراف کامل همچنین به این معناست که هر انسانی در حالت طبیعی خودش از خدا بدش میآید، یعنی یک بیزاری یا تنفر نسبت به خدا و علیه او.
”زانرو که تفکر جسم دشمنی خدا است“ (رومیان ۸:۷).
”تفکر جسم“ اشاره میکند به ”انسان از نو مولود نشده،“ تولد تازه پیدا نکرده (The Geneva Bible, 1599, note on Romans 8:7).
بنابراین، سقوط آدم، در فصل سوم کتاب پیدایش، سه نوع تاثیر بر شما دارد. چه در کلیسا بزرگ شده باشید یا نه، شما طبیعتی را به ارث بردهاید که از خدا و مسیح خوشش نمیآید و از جد شما آدم منتقل شده است. هیچ نوع اندیشه، یادگیری یا انجام کاری نمیتواند فساد درونی به ارث رسیده شما را عوض کند. از اینرو، نجات باید از یک منبع ”بیگانه“ یا خارجی بیاید، از منشائی کاملا خارج از شما. و آن منشا خود خداست. خدا باید شما را نسبت به انحراف باطنیتان بیدار کند. خدا باید ایدههای کاذب و دروغین شما را از میان بردارد و شما را به انحراف باطنیتان متقاعد کند. خدا باید شما را به سمت مسیح هدایت کند، هم برای پاک شدن و هم برای خلقت تولدی تازه در درون شما. بخاطر گناه آدم، هیچکس بجز مسیح، یعنی ”آدم ثانی“ نمیتواند شما را نجات بدهد. این یعنی نجات تنها از طریق فیض و از طریق مسیح. این چیزی است که ما به آن اعتقاد داریم و موعظه میکنیم.
پیش از سقوط آدم، او رابطهای کامل با خدا داشت. مثل یک دوست با خدا راه میرفت. اما بعد از اینکه گناه کرد، آدم و همسرش در میان درختان باغ از خدا پنهان شدند.
شما فرزند آدم هستید. برای همین تفکرات شما درباره خدا همه اشتباه است! بجای اعتماد و توکل کردن به او، علیه او سرکشی و نافرمانی میکنید و خودتان را پنهان میکنید، درست مثل کاری که جدتان آدم انجام داد. به این دلیل است که وقتی سعی میکنید به مسیح اعتماد کنید، پشت سر هم اشتباه میکنید. و به این دلیل است که ذهن شما در حال دوران است – یعنی همان اشتباه را مرتبا و بدون انقطاع مرتکب میشود.
شهادتنامه یک دانشجوی دانشگاه
من بازگشتهای متعدد یکی پس از دیگری داشتم. فکر میکردم که باید در هنگام بازگشت نوعی إحساس به من دست میداد. داشتن این بازگشتهای کاذب به قیمت زیادی برای من تمام شد.
وقتی برای مشورت گرفتن مراجعه کردم، فکر میکردم که چه بگویم. سعی کردم که یادم بیاید در خطابهها چه گفته میشد، تا بتوانم بعضی از آنها را تکرار کنم. ولی حرفهایم هیچ معنایی نداشتند. سعی کردم که شهادتنامه کس دیگری را کپی برداری کنم. چه احمقانه!
شروع کردم به تنهایی دعا کردن و به گناه خودم فکر کردم. بعد موعظه انجیل برایم خیلی روشن شد. مثل یک گناهکار مفلوک و بیچاره و بدون هیچ امیدی به خودم پیش عیسی آمدم – اما امیدم به عیسی مسیح بود. مهمترین چیز برای من آمدن پیش عیسی بود و گناهانم با خون او پاک و شسته شد. من به خون او اعتماد کردم.
شهادتنامه خانمیدانشگاهی
شیطان دائما به من میگفت، ”این آدمها در اشتباه هستند. تو همین طور که هستی کامل هستی. تو احتیاجی به عیسی نداری.“ بعد به کلیسا آمدم و فهمیدم که اشتباه میکردم. گریه میکردم و نمیتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم. دکتر کیگن از من پرسید، ”آیا پیش مسیح میآیی؟“ جواب دادم، ”بله، پیش او میآیم. پیش او میآیم.“ آن روز خودم را در آغوش عیسی انداختم. خودم را کاملا تسلیم عیسی کردم. عیسی مسیح من را در آغوشش گرفت و گناهانم در خون او پاک شدند.
شهادتنامه یک مرد جوان
نمیتوانستم دیگر این حقیقیت را کتمان کنم که قلبی آکنده از زشتی، سرکشی، پر از شرارت و تضاد با خدا داشتم. قلبم دیگر نمیتوانست من را فریب بدهد و بگوید که آدم خوبی بودم. نه حالم خوب نبود و هیچ خوبی در من نبود. میدانستم که اگر در همان لحظه میمردم مستقیما به جهنم میرفتم. من سزاوار رفتن به جهنم بودم. من یک گناهکار بودم. فکر میکردم میتوانم گناهانم را از مردم پنهان کنم. ولی از خدا نمیتوانستم آنها را مخفی کنم. خدا تمام گناهم را میدید. إحساسی مثل آدم داشتم که بعد از خوردن میوه ممنوعه خودش را از خدا پنهان کرد. کاملا إحساس یاس و ناامیدی میکردم. همه کارهای خوبم نمیتوانستند گناهکار پلیدی مثل من را نجات بدهند. فقط مسیح بود که نجاتم داد. خونش من را دربرگرفت و تمام گناهم را شست. مسیح من را با خونش ملبس کرد. او من را در عادل بودنش پوشاند. خونش قلب گناهکار من را شست. ایمان و اطمینان من تنها به مسیح است. من یک گناهکار بودم – ولی عیسی من را نجات داد.
شهادتنامه یک دختر دانشجوی جوان
وارد کلیسا شدم اما قلبم سنگینی میکرد. إحساس کردم که یک گناهکارم. دیگر نمیتوانستم این حقیقت را کتمان کنم که قلبم زشت، سرکش و پر از شرارت نسبت به خداست. بعد در حالیکه خطابه رو به پایان بود، مژده انجیل را برای اولین بار شنیدم. پیش از آن زمان مژده انجیل برای من هیچ مفهومی نداشت. مسیح بجای من بر روی صلیب مرد تا مزد گناه من را پرداخت کند. او بخاطر من روی صلیب مرد! خونش بخاطر من ریخته شد! من شدیدا به عیسی نیاز داشتم. چشمانم از من برداشته شدند. برای اولین بار بسوی مسیح نگاه کردم و در آن لحظه مسیح من را نجات داد! حالا میفهمیدم که منظور جان نیوتن از گفتن این سرود چه بود، ”فیض عجیب! چه آوای دلنشینی، که بیچارهای مثل من را نجات داد! زمانی گمشده بودم اما اکنون یافت شدم، کور بودم اما بینا شدم!“ گناهکار بودم و عیسی مسیح من را از گناهم نجات داد.
من عیسی را ندیدم و إحساس هم نکردم. هیچ تجربه روحانی و ملکوتی هم نداشتم. فقط به او اعتماد کردم. در لحظهای که به عیسی اعتماد کردم، با خونش گناهم را شست.
میشنوم که ناجیام صدا میزند، میشنوم که ناجیام صدا میزند،
میشنوم که ناجیام صدا میزند، با او میروم، با او تا به آخر!
(“Where He Leads Me” by Ernest W. Blandy, 1890).
میآیم، ای خداوند، هم اکنون با تو میآیم؛
مرا بشوی، پاک کن با خونت که از جلجتا جاری شد.
(“I Am Coming, Lord” by Lewis Hartsough, 1828-1919).
هر وقت برای دکتر هایمرز مطلبی می نویسید، همیشه کشور محل زندگی خودتان را برای ایشان قید بفرمایید، در غیر اینصورت نمی تواند به شما جواب بدهد. اگر این خطابه شما را برکت داد، دکتر هایمرز می خواهد اینرا از طرف شما بشنود، ولی وقتی برای دکتر هایمرز می نویسید به او بگویید که اهل چه کشوری هستید. ایمیل دکتر هایمرز این است (اینجا را کلیک کنید) rlhymersjr@sbcglobal.net می توانید به هر زبانی برای دکتر هایمرز بنویسید، اما اگر می توانید به زبان انگلیسی بنویسید. اگر می خواهید با پست برای او بنویسید، آدرس او چنین است: P.O. Box 15308, Los Angeles, CA 90015. می توانید با شماره تلفن ۰۴۵۲-۳۵۲ (۸۱۸) با او تماس بگیرید.
( پایان موعظه)
شما می توانید موعظه های دکتر هایمرز را هر هفته در اینترنت به این آدرس بخوانید
www.sermonsfortheworld.com
روی "موعظه ها بفارسی" کلیک کنید.
متن دستنویس این خطابه ها از حق چاپ برخوردار نیست. شما می توانید بدون اجازه دکتر هایمرز از آنها استفاده
کنید. اما تمام پیامهای ویدیویی دکتر هایمرز و تمام ویدیوهای دیگر کلیسای ما، از حق چاپ برخوردارند و فقط با
گرفتن اجازه قابل استفاده هستند.
سرود تک نفره پیش از خطابه توسط آقای بنجامین کینکید گریفیت:
“I Am Coming, Lord” (by Lewis Hartsough, 1828-1919).