هدف این وبسایت این است که متن رایگان خطابهها و ویدیوی آنها را در سراسر جهان در اختیار شبانان و میسیونرها قرار بدهد، بخصوص برای کشورهای جهان سوم که در آنها فقط چند دانشکده الهیات یا مدرسه دینی ممکن است باشد یا اصلأ وجود نداشته باشد.
متن مکتوب این خطابهها و ویدیوها را هر ماه حدود یک و نیم میلیون رایانه در بیش از ۲۲۱ کشور از آدرس اینترنتی www.sermonsfortheworld.com دریافت میکنند. صدها نفر دیگر هم ویدیوی آنها را در یوتیوپ تماشا میکنند ولی زود از آن دست میکشند و به وبسایتمان مراجعه میکنند. یوتیوپ افراد را به وبسایتمان هدایت میکند. متن دستنویس خطابهها هر ماه به ۴۳ زبان و به ۱۲۰ هزار رایانه ارائه میشود. این خطابهها از حق چاپ برخوردار نیستند، در نتیجه واعظین میتوانند بدون گرفتن اجازه از آنها استفاده کنند. همچنین صدها ویدیو از موعظههای دکتر هایمرز و شاگردانش موجود است. لطفاً اینجا را کلیک کنید تا ببینید که چطور میتوانید بصورت ماهیانه با مبالغ اهدایی خود در این امر خطیر یعنی گسترش انجیل به تمام جهان حتی ملل مسلمان و هندو به ما کمک کنید.
هر وقت برای دکتر هایمرز مطلبی مینویسید، همیشه کشور محل زندگی خودتان را قید بفرمایید. ایمیل دکتر هایمرز rlhymersjr@sbcglobal.net میباشد.
احیاء برای بقاءREVIVAL FOR SURVIVAL دکتر ر. ل. هایمرز خطابهی کلیسای باپتیست لس آنجلس |
لطفا بایستید و سرود شماره ۱۹ از سرودنامهتان با عنوان ”محبت اینجاست، وسیع چون اقیانوس“ را بخوانید.
محبت اینجاست، وسیع چون اقیانوس، لطف و عنایتش همچون سیل،
وقتی شاهزاده حیات، آن فدیهی ما، ریخت خون گرانبهایش را برای ما.
چه کسی محبتش را فراموش خواهد کرد؟ چه کسی از سرودن جلالش دست خواهد کشید؟
او را نمیشود فراموش کرد تا به ابدیت آسمان.
بر کوهی که مصلوب شد، چشمهها باز شد عمیق و فراخ؛
از دروازههای رحمت خدا، موجی بخشنده و پهناور جاری شد.
فیض و محبت، همچون نهرهایی مقتدر، پیوسته از بالا ریخته شدند،
و آشتی و عدالت کامل آسمانی، دنیای گناهکار را در محبت بوسیدند.
بگذار تمام محبتت را بپذیرم، تو را محبت کنم، تمام عمرم؛
بگذار تنها ملکوتت را بجویم و زندگیام برای ستایش تو باشد؛
تنها تو باید جلال من باشی، هیچ چیز دیگر را نبینم.
گرچه مرا پاک کرده تقدیس نمودی، گرچه خودت مرا آزاد کردی.
در راستیات مرا رهنمون ساختی با روحت از طریق کلامت؛
و فیضت را محتاجم، در حالیکه به تو اعتماد میکنم خداوندم.
از کمالت میریزی محبت عظیم و قوتت را بر من،
بی قیاس، تمام و کمال، میکشی قلبم را سوی خود.
(“Here is Love, Vast as the Ocean” by William Rees, 1802-1883).
همه دعا کنند که خدا امشب اینجا در میان ما حضور داشته باشد (آنها دعا میکنند). حالا سرود شماره ۲۲، ”درگیری تمام شد“ را بخوانید.
هللویاه! هللویاه! هللویاه
درگیری تمام شد، جنگ خاتمه یافت،
پیروزی حیات بدست آمد.
سرود پیروزی شروع شد، هللویاه!
هللویاه! هللویاه! هللویاه!
نیروهای موت زورشان را زدند،
اما مسیح قشونشان را پراکنده کرد؛
فریاد شادی مقدس سر دهید، هللویاه!
هللویاه! هللویاه! هللویاه!
سه روز غم انگیز به سرعت گذشته؛
او با جلال از موت برخاسته؛
هر جلالی بر سر قیام کرده مان! هللویاه!
هللویاه! هللویاه! هللویاه!
او دروازههای باز جهنم را بست؛
موانع از دروازههای بلند آسمان برداشته شده:
سرودهای ستایش پیروزی اش را بسرایید، هللویاه!
هللویاه! هللویاه! هللویاه!
خداوندا، با زخمهایی که تو را مجروح کردند،
از نیش وحشتناک موت، خادمت آزاد شد،
تا ما حیات یابیم و برایت سرود بخوانیم. هللویاه!
هللویاه! هللویاه! هللویاه!
(“The Strife Is O’er,” translated by Francis Pott, 1832-1909).
همه دعا کنند که عیسی مسیح امشب در اینجا جلال پیدا کند (همه دعا میکنند). حالا سرود شماره ۲۳، ”و این ممکن است؟“ را بخوانید
ممکن است که به خون نجات دهنده مجذوب شوم؟
که برایم مرد، من که برایش جز درد نبودم؟ برای من که تا موت دنبالم کرد؟
محبت عجیب! چطور ممکن است که تو ای خدای من، بمیری برای من؟
محبت عجیب! چطور ممکن است که تو ای خدای من، بمیری برای من؟
همه اش یک راز است! که فانی میمیرد! کی میتواند نقشه عجیبش را بکاود؟
فرشتگان نخست زاده بیهوده سعی میکنند تا أعماق محبت الهی را بخوانند!
همه اش رحمت است، بگذار زمین سجده کند؛ بگذار افکار فرشتگان بیش از این نجویند.
محبت عجیب! چطور ممکن است که تو ای خدای من، بمیری برای من؟
او تخت پدرش را در آسمان گذاشت، با رغبت، تا فیضش را نامحدود سازد؛
خودش را خالی کرد از همه چیز غیر از محبت، و برای نسل درمانده آدم خونش را ریخت؛
محبت است، کثیر و رایگان؛ چون کهای خدای من، مرا نیز شامل شد.
محبت عجیب! چطور ممکن است که تو ای خدای من، بمیری برای من؟
روح محبوسم مشتاق است در روزه و اسیر گناه و ظلمت طبیعت؛
چشمانت اشعهای ساتع کرد، بیدار شدم، سیاه چال مشتعل از نور بود؛
زنجیرهایم باز شدند، قلبم آزاد گشت؛ بلند شدم، جلو رفتم و بسوی تو آمدم.
محبت عجیب! چطور ممکن است که تو ای خدای من، بمیری برای من؟
دیگر از محکومیت نمیترسم؛ عیسی و همه کسان او از آن منند!
زنده در او، آن سرِ زنده من و ملبس به نیکوکاری آسمانی،
با شهامت نزدیک میشوم به تخت ابدی و از طریق مسیح تاج را برای خودم تصاحب میکنم.
محبت عجیب! چطور ممکن است که تو ای خدای من، بمیری برای من؟
(“And Can It Be?” by Charles Wesley, 1707-1788).
بفرمایید بنشینید. شماس ارشد ما، جناب بن گریفیت، برای ما سرود میخوانند.
امشب اینجا هستیم تا خداوند عیسی مسیح را شکر و جلال بخوانیم – تنها او! حالا کتاب مقدستان را باز کنید از أمثال، فصل ۱۴، آیه ۱۴. از کتاب مقدس اسکافیلد در صفحه ۶۸۱ است. لطفا در حالیکه من این متن را میخوانم بایستید.
”کسی که در دل مرتد است از راههای خود سیر میشود“ (أمثال ۱۴:۱۴).
از خودتان بپرسید – ”من از راههای خود سیر میشوم؟ آیا قلبم سرد شده است؟ سعی میکنم وقتی تنها هستم دعا کنم، ولی حضور خدا را حس نمیکنم.“ وضع شما اینطور است؟ وقتی برای بشارت دادن میروید، آیا در استخوانهایتان آتشی شعله ور هست که شما را به جستجوی گمشده ببرد؟ یا اینکه غیرت کمتری برای بشارت دادن نسبت به سابق پیدا کردهاید؟ وقتی میشنوید کسی با صدای بلند دعا میکند، آیا قلبتان و لبهایتان در هر درخواستی میگویند، ”آمین“؟ یا فکر میکنید که آنها مثل وقتی که شما شروع به دعا کردید خیلی خوب نیستند؟ یا فکر میکنید، ”اینها هم خیلی زود اینجا را ترک میکنند“؟ آیا در این مسیحیان تازه گرویده دنبال تقصیر میگردید؟ فکر میکنید که بخوبی زمانی که شما نجات پیدا کردید نیستند؟ وقتی که موعظه باعث میشود به گناهانتان فکر کنید، به خودتان میگویید، ”هیچوقت به گناهانم اعتراف نمیکنم. هیچوقت نمیتوانید من را مجبور کنید به گناهانم اعتراف کنم“؟ وقتی به یک نفر تازه وارد توجه نشان داده میشود آیا خوشحال میشوید؟ یا فکر میکنید آنها مثل وقتی که شما نجات پیدا کردید به اندازه کافی خوب نیستند؟ آیا مثل وقتی که برای اولین بار نجات پیدا کردید هنوز یک مسیحی خوب هستید؟ یا قلبتان سرد و خالی شده؟
”کسی که در دل مرتد است از راههای خود سیر میشود“ (أمثال ۱۴:۱۴).
وقتی تازه نجات پیدا کردید هر کاری برای خداوند انجام میدادید. آنموقع، گفتید، ”من دوست دارم که خدمت کنم. هر کاری برای او بکنم کافی نیست.“ میتوانید اینها را الان بگویید و باور کنید؟ یا اینکه یک مسیحی لغزش خورده شدید؟ من فقط درباره جوانها حرف نمیزنم. من درباره گروه ”۳۹ نفر“ حرف میزنم – من درباره بزرگترها به اندازه جوانها دارم حرف میزنم. من درباره جوانهای گمشده حرف نمیزنم. من با شما که مدتهاست نجات پیدا کردید حرف میزنم. آیا محبت اولیهتان را از دست دادید؟ آیا پر از محبت مسیح هستید مثل وقتی تازه نجات پیدا کردید؟ عیسی به مسیحیان افسس گفت،
”لکن بحثی بر تو دارم که محبت نخستین خود را ترک کردهای. پس بخاطر ار که از کجا افتادهای و توبه کن و اعمال نخست را به عمل آور و الا بزودی نزد تو میآیم و چراغدانت را از مکانش نقل میکنم اگر توبه نکنی“ (مکاشفه ۲:۴-۵).
برای تقریبا ۶۰ سال واعظ بودهام. قلبم در این ۶ دهه بارها دچار لغزش شده. چطور از این حالت لغزش برگشتهام؟ به شما توضیح میدهم. اول آگاهی پیدا میکنم که قلبم از طریقهای خودم پر شده. برای خودم متأسف میشوم. ناراحت میشوم. از اینکه همه کارها سخت و دشوار شده شکایت میکنم. دوم، کم کم متوجه میشوم که محبت اولیهام به مسیح را از دست دادهام. سوم، بخاطر میآورم که چقدر لغزش خوردم. نسبت به گناهانم که میان من و عیسی قرار گرفتهاند إحساس محکومیت میکنم. بعد عیسی را روی صلیب بیاد میآورم، که جان خودش را داد تا مزد گناه من را بپردازد. توبه میکنم و دوباره به او اعتماد میکنم. تقریبا مثل بازگشت برای دومین بار است. سرود ”رویایم را محقق ساز“ را بخوانید.
همه رویایم را محقق ساز ای نجات دهنده، چنین دعا میکنم،
بگذار امروز فقط عیسی را ببینم؛
گرچه مرا از دره راهبری کنی،
جلال نامتغیرت مرا احاطه میکند.
همه رویایم را محقق ساز ای ناجی آسمانی،
تا با جلال تو روحم سیقل یابد.
همه رویایم را محقق ساز تا همه ببینند
تصویر قدوست را که در من منعکس شده.
(“Fill All My Vision” by Avis Burgeson Christiansen, 1895-1985).
من از شما کاری را نمیخواهم انجام بدهید که خودم انجام نمیدهم. من با جان کیگن مشورتی کردم تا خودش را تسلیم کار موعظه کردن کند. بالاخره هم پذیرفت که اینکار را انجام بدهد. بعد متوجه شدم که او از من هم بهتر موعظه میکند. او نیروی جوانی داشت و من پیر بودم و قوتم را از دست داده بودم. خیلی به جان حسادت میکردم. این موضوع من را عذاب میداد تا اینکه یک شب آن را به خودش إعتراف کردم. بعد به شما اعتراف کردم. بعد التیام پیدا کردم و خوشی من دوباره برگشت. امشب از شما میخواهم که همین کار را بکنید. آنقدر قلبم لغزش خورده بود که میترسیدم دیگر نخواهید برایتان موعظه کنم. بعد خدا یک لمس احیا را به کلیسایمان فرستاد و من توبه کردم و برای پاک شدن در خون گرانبهایش بار دیگر پیش عیسی برگشتم. بنظر شما عجیب میآید که یک پیرمرد ۷۶ ساله، که برای ۶۰ سال موعظه میکند، لازم باشد توبه کند؟ نه این عجیب نیست. این تنها راهی است که میتوانید در قلبتان تازه و احیا بشوید. ”توبه کن و اعمال نخست را به عمل آور“ (مکاشفه ۲:۵). دوباره و دوباره توبه کنید. پیش عیسی بیایید و با خونش دوباره پاک بشوید! اصلاحگر بزرگ مارتین لوتر گفت، ”تمام زندگی ما یک توبه دایمی و بی انقطاع است.“ لوتر دائما توبه میکرد و برای پاک شدن پیش عیسی میآمد. پس من و شما هم باید همین کار را بکنیم.
فکر میکنم که یعقوب ۵:۱۶ کاربردی برای احیا دارد. این آیه میگوید، ”نزد یکدیگر به گناهان خود اعتراف کنید و برای یکدیگر دعا کنید تا شفا یابید...“ به واژه ”گناهان“ توجه کنید. واژه یونانی آن ”paraptōma“ است. دکتر استرانگ میگوید معنی اصلی این واژه این است ”لغزش؛ [یک] خطا یا تقصیر و گناهان دیگر.“ چیزی که از ما خواسته میشود تا به آن اعتراف کنیم، نه تنها گناهان بزرگ است، بلکه در اینجا گفته میشود اعتراف کنیم به ”لغزشها“ و ”خطاها و تقصیرهای“ خودمان. عصبانی شدن نسبت به کسی، نبخشیدن، حسادتها، کمبود محبتمان و گناهان دیگری که بین ما و خدا قرار میگیرند.
گاهی قلبهایمان تنها با اعتراف به گناهانمان به خدا التیام پیدا میکنند. یکبار متوجه شدم که صورت آقای کای پرنگ با محبت و توجه شروع به درخشیدن کرد. قبل از آن عصبانی و عبوس بنظر میرسید. از او پرسیدم که چی شده. به من گفت، ”دیدم که روح القدس چطور در خانم شرلی لی کار کرد. میخواستم که آرامش و خوشی که او داشت را بدست بیاورم. به خدا اعتراف کردم که نسبت به شما جناب شبان محترم عصبانی هستم. بعد عصبانیتم به یکباره ناپدید شد و در خودم آرامش و توجه به دیگران را إحساس کردم.“ فوق العاده است! نمیدانید چقدر خوشحال شدم وقتی این را شنیدم! به او گفتم که خیلی دوستش دارم. اعتراف یعنی همین. یعنی بخشیدن دیگران و در خود آرامش و خوشی نسبت به خدا پیدا کردن! این چیزی است که احیا انجام میدهد – شما آرامش و خوشی تازه پیدا میکنید وقتی به گناهانتان پیش خدا اعتراف میکنید.
ولی وقتی خدا در میان ما حرکت میکند، باید به گناهانتان مستقیما به یک برادر یا خواهری که در کنارتان ایستاده اعتراف کنید. باید گناهانتان را به همدیگر اعتراف کنید. یعقوب ۵:۱۶ را میشود تحت الفظی اینطور ترجمه کرد، ”'اعتراف به گناهانتان نزد یکدیگر را تمرین کنید و دعا کردن به همدیگر را تمرین کنید.' منظور این است که نباید صبر کنید تا بیماری به سراغتان بیاید تا اعتراف کنید“ (ر. س. ه. لنسکی). در چین اعتراف به گناه به همدیگر را انجام میدهند و همینطور دعا کردن برای همدیگر را. به این دلیل است که مرتبا در چین احیا دارند.
به برادری گفتم که دعوتت میکنم بیایی تا برای تو دعا کنم مثل دو باری که در گذشته اینکار را کردم. به او گفتم، ”فکر میکنی کسی بیاید؟“ کمی فکر کرد و بعد گفت، ”نه، هیچکس نمیآید.“ پرسیدم چرا او نمیآید. گفت که من احیا را میخواهم تا مردم بیشتری به کلیسایمان بیایند. ولی این دلیلش نیست. از خودتان بپرسید، چه خیری دارد که افراد بیشتری بیایند؟ چطور میتوانیم به آنها کمک کنیم اگر بیایند؟ به آنها دوستی، خوشی و صمیمیت عمیق تقدیم کنیم. ولی آیا شما خودتان اینها را دارید؟ یا فقط یک دین انجام وظیفه بدون محبت دارید؟ شما نسبت به همدیگر إحساس محبت و مسئولیت ندارید، دارید؟ دوستی عمیق ندارید، دارید؟ خوشی ندارید، دارید؟ قلبتان عمیقا عاشق تازه واردها نیست، هست؟ رو راست باشید، دیگر محبت عمیق به عیسی هم ندارید، درست است؟ چطور میتوانیم این چیزها را به دیگران بدهیم وقتی خودمان آنها را نداریم؟
وقتی از شما میخواهم که به گناهان و تقصیراتتان اعتراف کنید، با خودتان فکر میکنید، ”خجالت میکشم اینکار را بکنم.“ شما دارید کار میکنید – خیلی کار میکنید! این کار نیست که لازم است بیشتر انجام بدهید. این محبت بیشتر است! محبت بیشتر به مسیح! محبت بیشتر به همدیگر وقتی پیش میآید که به او بیشتر محبت کنیم!
همه رویایم را محقق ساز، هر آرزویی را
برای جلالت نگاه دار؛ جانم را الهام بخش،
با کاملیت خودت، محبت قدوست،
راهم را با نور آسمانی مملو ساز.
همه رویایم را محقق ساز، ای نجات دهنده آسمانی،
تا با جلال تو روحم سیقل یابد.
همه رویایم را محقق ساز، تا همه ببینند
تصویر مقدست را که در من منعکس شده.
یک شب به سامسون بیچاره فکر میکردم. چهار فصل کامل کتاب مقدس به سامسون اختصاص داده شده. در عبرانیان ۱۱:۳۲ او را بعنوان کسی که نجات پیدا کرده نام میبرند. او کی نجات پیدا کرد؟ فکر میکنم که تا چند دقیقه آخر قبل از مرگش وقتی که بالاخره از خدا کمک خواست و فریاد زد، نجات پیدا نکرد. ولی عیسی او را مردی مقدس خواند، ”برای خدا نذیره خواهد بود“ (داوران ۱۳:۵). ”و روح خداوند... به برانگیختن او شروع کرد“ (داوران ۱۳:۲۵). ولی سامسون از محبت کردن خدا با تمامی دل خود قصور کرد. بیشتر عمر کوتاهش را مثل خیلی از شما سپری کرد. فکر کرد که میتواند زندگی مسیحیاش را با قدرت خودش سپری کند، یعنی با زور بازوی خودش. ولی نتوانست. بارها شکست خورد، مثل من و شما. در نهایت نیروهای شیطانی او را در خودشان فرو بردند و چشمهایش را از او گرفتند، ”و در زندان دستاس میکرد“ (داوران ۱۶:۲۱).
ای برادران و خواهران من آیا بعضی از شما مثل سامسون نیستید؟ عیسی شما را صدا کرده. در گذشته روح القدس شما را برانگیخته تا برای خدا کارهای بزرگ انجام بدهید. ولی بتدریج تلخ و غم زده شدید. حالا دیگر خوشحال نیستید. حالا دیگر محبت واقعی کلیسا را ندارید. با چشمان نابینا به کلیسا میآیید. دین شما بیگاری شده با کار سخت بدون داشتن خوشی. بیگاری، برده داری! همین است! مثل برده به کلیسا میآیید. این یک نوع بیگاری است. دیگر دوست ندارید اینجا باشید. مثل سامسون بیچاره ”در زندان دستاس“ میکنید – با غل و زنجیرهای برنجی، آسیاب میکنید، سنگ آسیاب که گندم را آرد میکند، ساعتها میچرخانید.
و میدانم که دین شما هم همینطور شده و گاهی قلب من برای شما گریه میکند. شما هیچ خوشی ندارید. هیچ محبتی ندارید. هیچ امیدی ندارید. فقط به آسیاب کردن در زندان ادامه میدهید. بله! برای بعضی از شما این کلیسا مثل زندان شده، زندانی که با خدماتش آسیاب میکنید، جایی که با بردگی کار بشارتی آسیاب میکنید. خیلی از اینکار نفرت دارید! ولی نمیدانید چطور از اینکار فرار کنید! با زنجیرهای روحانی بسته شدید و همینطور بدون هیچ امیدی آسیاب میکنید. گاهی أوقات فکر میکنید که اینجا را ترک کنید. میدانم که بعضی از شما اینطور فکر میکنند. ولی نمیتوانید بروید. تنها دوستانی که دارید اینجا هستند. تنها قوم و خویشی که دارید اینجا هستند! چطور میتوانید از این آسیاب کردن بی وقفه خلاص بشوید، از این بیگاری مزخرف و کار کلیسا که برای شما مثل یک زندان میماند؟ میخواهم به شما کمک کنم! خدا میداند که اینطور میخواهم! فقط یک راه فرار هست. میگویید، من از کجا میدانم؟ چون من همین جایی بودم که شما هستید! به یک کلیسا زنجیر شده بودم و همینطور آسیاب میکردم و از آن متنفر بودم – ولی راه فراری نداشتم! تنها راه فرار، عیسی است! به گناهانتان اعتراف کنید! چرا نه؟ گناهانتان زنجیرهایی هستند که اسیرتان کردند! از آنها خلاص بشوید! توبه کنید و با خون پاک بشوید، چون فقط عیسی میتواند این زنجیرها را باز کند و شما را آزاد کند.
”نزد یکدیگر به گناهان خود اعتراف کنید و برای یکدیگر دعا کنید تا شفا یابید...“ (یعقوب ۵:۱۶).
ترسها، شکها، گناهان، خشم، تلخی، حسادت خودتان را اعتراف کنید. ”نزد یکدیگر به گناهان خود اعتراف کنید و برای یکدیگر دعا کنید تا شفا یابید...“ (یعقوب ۵:۱۶). خانم لی اینکار را کرد! و عیسی او را شفا داد. کای پرنگ اینکار را کرد و عیسی او را شفا داد. حالا نور امیدی وجود دارد. با خودتان فکر میکنید، ”میتواند این حقیقت داشته باشد؟“ بله! درست است! همه، لطفا دعا کنید تا شاید یکنفر به گناهانش اعتراف کند و عیسی او را شفا بدهد (آنها دعا میکنند).
”مسیح گفت، 'خوشابحال ماتم زدگان' (متی ۵:۴) که به کسانی اشاره میکند که لغزشهایشان را إحساس میکنند و بر آنها گریه و زاری سر میدهند. گناه همیشه مشکلی برای شخص مسیحی است که مشتاق احیا است و احیا همیشه با این چیزها سر و کار دارد که دنیا نمیبیند. احیا نور میتاباند به جاهایی که تاریک است... ایوان رابرتز خاطر نشان میکند که روح [القدس] نخواهد آمد مگر مردم آماده باشند: 'باید از تمام احساسات بد [کلیسا] را خلاص کنیم – سوء نیت، رشک، تعصب و سوء تفاهمات. [دعا نکنید] مگر تمام خطاها بخشیده شده باشند: ولی اگر إحساس میکنید که نمیتوانید ببخشید، بر زمین زانو بزنید و خم بشوید و طلب روح بخشش کنید. بعد آن را بدست میآورید'“... فقط مسیحیان پاک میتوانند نزدیک خدا زندگی کنند (Brian H. Edwards, Revival, Evangelical Press, 2004, p. 113)... ”هر کس باید دیگری را فراموش کند. هر کس با خدا روبرو شود [وقتی به گناهانشان اعتراف کردند]... [این] در هر احیای ثبت شدهای یک امر عادی است. احیایی بدون إحساس عمیق، آزارنده و فروتن کننده محکومیت نسبت به گناه وجود ندارد“ (رجوع به ص. ۱۱۶)... ”امروز کلیسای نامقدسی داریم چون مسیحیان گناه را إحساس نمیکنند و از آن نمیترسند... آنها که بیش از دیگران مشتاق احیا هستند باید شروع به تفتیش قلب خودشان بکنند و در برابر خدای قدوس زندگی کنند. اگر گناهانمان را کتمان کنیم و حالا آنها را اعتراف نکنیم [احیایی نخواهیم داشت]... خدای قدوس معمولا مسیحیان را حتی به کوچکترین گناهشان هم واقف میکند... آنها که خودشان را در حضور خدای قدوس میدانند، همیشه از گناه فردیشان باخبرند... این إحساس عمیق محکومیت نسبت به گناه همیشه به آزادی و خوشی در تجربه تازهای از بخشش منتهی میشود. بدنبال 'شکستن و کوبیدن قلب' معمولا فوران خوشی و نجات حاصل میشود“ (رجوع به ص. ۱۲۰).
در آن جلسات هفده جوان داشتیم که به امید خدا بازگشت کردند. ما لمس احیاء را در آن جلسات تجربه کردیم. دست کم این اتفاق افتاد که آن جوانها بیدار شدند. کسی انتظار نداشت که بیدار بشوند و نجات پیدا کنند. با اینحال وقتی اسمشان را اعلام کردم، کسی در جماعت ما خوشحال نشد. چرا شادمانی نکردید؟ در چین مردم با گریه شادمانی میکنند! چرا اینجا نه؟
هفده جوان به امید خدا نجات پیدا کردند ولی هیچ اشک شادی ریخته نشد، هیچ خوشحالی در میان ما دیده نشد. چرا؟ چون ”کسی که در دل مرتد است از راههای خود سیر میشود“ (أمثال ۱۴:۱۴).
”آیا برگشته ما را حیات نخواهی داد تا قوم تو در تو شادی نمایند؟“ (مزامیر ۸۵:۶).
ما نمیتوانیم با گریه شادی کنیم مگر با گریه به خطاهایمان اعتراف کنیم! در چین همین اتفاق دارد میافتد. چرا در کلیسای ما نه؟ از اعتراف کردن به گناهانتان به همدیگر و دعا کردن برای همدیگر واهمه دارید تا مبادا شفا پیدا کنید. ترس از اینکه دیگران چی فکر میکنند، مانع اعتراف کردن شما میشود. اشعیاء گفت، ”چرا از انسان فانی، که مثل علف صحرا زودگذر است، واهمه داری؟ آیا خداوندی که تو را آفریده... فراموش کردهای؟...“ (اشعیاء ۵۱:۱۲-۱۳).
”ای خدا مرا تفتیش کن و دل مرا بشناس:
مرا بیازما و فکرهای مرا بدان:
و دل مرا بشناس؛
مرا بیازما و فکرهای مرا بدان:
و ببین کهایا در من راه فساد است،
و مرا به طریق جاودانی هدایت فرما.“
(مزامیر ۱۳۹:۲۳-۲۴).
همه رویایم را محقق ساز، مگذار بدی گناه
بر روشنایی درخشان درون سایه افکند.
بگذار تنها روی مبارک تو را ببینم،
بر فیض بی نهایت تو جانم شادمانی کند.
همه رویایم را محقق ساز، ای ناجی آسمانی،
تا با جلالت روحم سیقل یابد،
همه رویایم را محقق ساز، تا همه ببینند
تصویر قدوست را که در من منعکس شده.
(“Fill All My Vision” by Avis Burgeson Christiansen, 1895-1985)
قبلا نیامدید. میدانید که باید میآمدید، ولی ترسیدید. خانم چان پشت تلفن به من گفت که خیلی لغزش خورده بود. یکشنبه صبح بود و به او نگاه کردم – و خانم چان به من نگاه کرد. دیدم که میخواهد بیاید. دستش را گرفتم و به او گفتم، ”بیا.“ او آمد. از آمدن میترسید. بهرحال، خانم دکتر چان بود! مردم چی فکر میکردند اگر او به گناهانش اعتراف میکرد؟ فراموش کنید دیگران چی فکر میکنند! حالا که ما میایستیم و سرود میخوانیم، بیایید و اینجا زانو بزنید و به خطاهایتان اعتراف کنید. خدا شما را مجاب میکند و بعد خون مسیح که روی صلیب ریخته شد، شما را شسته و تازه میکند.
همه رویایم را محقق ساز، مگذار بدی گناه
بر روشنایی درخشان درون سایه افکند.
بگذار تنها روی مبارک تو را ببینم،
بر فیض بی نهایت تو جانم شادمانی کند.
همه رویایم را محقق ساز، ای ناجی آسمانی،
تا با جلالت روحم سیقل یابد،
همه رویایم را محقق ساز، تا همه ببینند
تصویر قدوست را که در من منعکس شده.
(“Fill All My Vision” by Avis Burgeson Christiansen, 1895-1985)
هر وقت برای دکتر هایمرز مطلبی می نویسید، همیشه کشور محل زندگی خودتان را برای ایشان قید بفرمایید، در غیر اینصورت نمی تواند به شما جواب بدهد. اگر این خطابه شما را برکت داد، دکتر هایمرز می خواهد اینرا از طرف شما بشنود، ولی وقتی برای دکتر هایمرز می نویسید به او بگویید که اهل چه کشوری هستید. ایمیل دکتر هایمرز این است (اینجا را کلیک کنید) rlhymersjr@sbcglobal.net می توانید به هر زبانی برای دکتر هایمرز بنویسید، اما اگر می توانید به زبان انگلیسی بنویسید. اگر می خواهید با پست برای او بنویسید، آدرس او چنین است: P.O. Box 15308, Los Angeles, CA 90015. می توانید با شماره تلفن ۰۴۵۲-۳۵۲ (۸۱۸) با او تماس بگیرید.
( پایان موعظه)
شما می توانید موعظه های دکتر هایمرز را هر هفته در اینترنت به این آدرس بخوانید
www.sermonsfortheworld.com
روی "موعظه ها بفارسی" کلیک کنید.
متن دستنویس این خطابه ها از حق چاپ برخوردار نیست. شما می توانید بدون اجازه دکتر هایمرز از آنها استفاده
کنید. اما تمام پیامهای ویدیویی دکتر هایمرز و تمام ویدیوهای دیگر کلیسای ما، از حق چاپ برخوردارند و فقط با
گرفتن اجازه قابل استفاده هستند.
سرود تک نفره پیش از خطابه توسط آقای بنجامین کینکید گریفیت:
“More Love to Thee” (by Elizabeth P. Prentiss, 1818-1878).