هدف این وبسایت این است که متن رایگان خطابهها و ویدیوی آنها را در سراسر جهان در اختیار شبانان و میسیونرها قرار بدهد، بخصوص برای کشورهای جهان سوم که در آنها فقط چند دانشکده الهیات یا مدرسه دینی ممکن است باشد یا اصلأ وجود نداشته باشد.
متن مکتوب این خطابهها و ویدیوها را هر ماه حدود یک و نیم میلیون رایانه در بیش از ۲۲۱ کشور از آدرس اینترنتی www.sermonsfortheworld.com دریافت میکنند. صدها نفر دیگر هم ویدیوی آنها را در یوتیوپ تماشا میکنند ولی زود از آن دست میکشند و به وبسایتمان مراجعه میکنند. یوتیوپ افراد را به وبسایتمان هدایت میکند. متن دستنویس خطابهها هر ماه به ۴۳ زبان و به ۱۲۰ هزار رایانه ارائه میشود. این خطابهها از حق چاپ برخوردار نیستند، در نتیجه واعظین میتوانند بدون گرفتن اجازه از آنها استفاده کنند. همچنین صدها ویدیو از موعظههای دکتر هایمرز و شاگردانش موجود است. لطفاً اینجا را کلیک کنید تا ببینید که چطور میتوانید بصورت ماهیانه با مبالغ اهدایی خود در این امر خطیر یعنی گسترش انجیل به تمام جهان حتی ملل مسلمان و هندو به ما کمک کنید.
هر وقت برای دکتر هایمرز مطلبی مینویسید، همیشه کشور محل زندگی خودتان را قید بفرمایید. ایمیل دکتر هایمرز rlhymersjr@sbcglobal.net میباشد.
نیکوکاری گم شد و بدکاری نجات پیدا کرد!A GOOD MAN LOST AND A BAD MAN SAVED! دکتر ر. ل. هایمرز خطابه موعظه شده در کلیسای باپتیست لس آنجلس "همچنین عیسی برای کسانی که از نیکی خود مطمئن بودند و سایرین را از خود پستتر میشمردند این مَثَل را آورده گفت: دو نفر برای دعا به معبد بزرگ رفتند، یکی فریسی و دیگری باجگیر بود. آن فریسی ایستاد و با خود دعا کرد و گفت: ای خدا، تو را شکر میکنم که مانند سایرین، حریص و نادرست و زناکار و یا مانند این باجگیر نیستم. هفتهای دو بار روزه میگیرم. ده یک همه چیزهایی را که به دست میآورم میدهم. اما آن باجگیر دور ایستاد و جرات نگاه کردن به آسمان را نداشت بلکه به سینه خود میزد و میگفت: ای خدا، به من گناهکار ترحم کن! بدانید که این باجگیر بخشوده شده به خانه رفت و نه آن دیگری. هر که خود را بزرگ نماید خوار خواهد شد و هر که خود را فروتن سازد سرافراز خواهد گردید" (لوقا ۱۴-۱۸:۹). |
این یک مَثَل است. عیسی این داستان را گفت تا حقیقت بزرگتری را توضیح بدهد. عیسی این مَثَل را به کسانی گفت که به خودشان مطمئن بودند، به نیکو بودن خودشان اعتماد می کردند و به دیگران به چشم تحقیر نگاه می کردند.
دکتر ر. آ. توری مبلغ مسیحی بزرگی بود. اغلب درباره این آیه موعظه می کرد. او عنوان این خطابه را "نیکوکار گمشده و بدکار نجات یافته" گذاشت. دکتر توری گفت، "بعضی از شما شاید فکر کنید که من عنوان را تغییر دادم. یعنی اینکه عنوان این خطابه باید 'نیکوکاری که نجات پیدا کرد و بدکاری که گم شد' باشد. ولی اشتباه می کنید. موضوع روشن است، 'نیکوکاری که گم شد و بدکاری که نجات یافت.'" مسیح این داستان را برای ما نقل کرد. مسیح درباره یک شخص نیکوکار و یک آدم بدکار صحبت کرد. مسیح به ما گفت که آن شخص نیکوکار راهش را گم کرده بود و آن آدم بدکار نجات پیدا کرد.
فریسی ها آدم های خوبی بودند. آنها مذهبی بودند. زندگی خوبی را در پیش گرفته بودند. باجگیرها مأمور جمع آوری مالیات بودند. تا آنجا که می توانستند مالیات می گرفتند. آنها مثل باندهای تبهکار عمل می کردند. مردم را مجبور می کردند که مبالغ زیادی پول به آنها بپردازند. مقادیر مشخصی پول را به رومی ها می پرداختند. بقیه آنرا برای خودشان نگه می داشتند. یهودیها از آنها متنفر بودند. آنها را به چشم خائن و خبیث می دیدند. باجگیرها بدترین گناهکاران به حساب می آمدند. آنها را زورگیر و دزد قلمداد می کردند. در این مَثَل عیسی واقعا همه نسل بشر را تفکیک می کند. آنها را به دو طبقه از مردم تقسیم می کند – یعنی پارسا نماهایی که گمشده هستند و کسانی که می دانند گناهکارند و نجات پیدا می کنند. یعنی گمشدگان و نجات یافتگان. محکوم شدگان و برگزیدگان. کاهها و گندم ها. کسانی که در جاده عریض بسوی جهنم رهسپارند و کسانی که در جاده باریک بسمت نجات قدم برمی دارند. عیسی نسل بشر را تفکیک کرد و امشب همه آنها که اینجا هستند در یکی از این دو گروه قرار دارند. امشب در کدام گروه هستید؟ عیسی گفت، "دو نفر برای دعا به معبد بزرگ رفتند، یکی فریسی و دیگری باجگیر بود." یکی نیکوکار و دیگری بدکار. شما کدام یک هستید؟
I. اول، مرد "نیکوکاری" که گمشده بود.
"آن فریسی ایستاد و با خود دعا کرد و گفت: ای خدا، تو را شکر میکنم که مانند سایرین، حریص و نادرست و زناکار و یا مانند این باجگیر نیستم. هفتهای دو بار روزه میگیرم. ده یک همه چیزهایی را که به دست میآورم میدهم" (لوقا ۱۲-۱۸:۱۱).
از چشم این دنیا اگر بخواهیم نگاه کنیم او واقعا مرد "نیکوکاری" بود. شخصی بود با جنبه های اخلاقی والا. مردی که زندگی پاکی داشت. مذهبی بود. مرد بخشنده ای بود. قابل احترام بود. درست مثل من بود پیش از آنکه نجات پیدا کنم. در آنموقع کتم را می پوشیدم و به اتاق نشیمن منزل عمویم می رفتم. دیگران همه مست بودند. روی نیمکت یا روی زمین دراز کشیده بودند. آنموقع حدود ۱۸ سال داشتم. با خودم فکر می کردم که "نمی خواهم مثل آنها باشم." پسر خوبی بودم. مواد مصرف نکردم. مست نشدم. و سیگار را هم ترک کرده بودم. واقعا پسر خوبی بودم. خودم را تسلیم خدمت شبانی در کلیسای باپتیست کرده بودم. خیلی خوب بودم. ولی هنوز گمشده بودم! به خودم افتخار می کردم کارهایی که جوانهای دیگر انجام می دادند مرتکب نشده بودم. به خودم مغرور بودم. فکر می کردم که هیچ مشکلی ندارم. ولی هنوز راجع به خودم احساس خوبی نداشتم. به خودم می گفتم، "خدا دیگر چی از من انتظار دارد؟" من به کلیسا می رفتم. هر یکشنبه صبح و شب به کلیسا می رفتم. هر یکشنبه بعد از ظهر به موعظه بیلی گراهام در رادیو گوش می کردم. هر یکشنبه شب در گروه کر جوانان شرکت می کردم. زندگی ام را وقف خدا کرده بودم تا یک واعظ بشوم. ولی ته قلبم آرامشی که می خواستم نداشتم. کتاب مقدس می گوید، " خدای من میگوید که شریران را سلامتی نیست" (اشعیا ۵۷:۲۱). خدا دیگر از من چه می خواست؟ من مثل آن فریسی بودم!
او به خودش اعتماد داشت. دیگران را خوار می شمارد. قبول نداشت که یک گناهکار است. اذعان نمی کرد که قلب گناهکاری دارد. او "با خودش" راز و نیاز کرد بجای اینکه با خدا نیایش کند. بخاطر نیکوکار بودنش به خودش تبریک می گفت. امشب شما دقیقا همینطور هستید! شما فکر می کنید که همینطور که هستید خیلی خوبید. خودتان را فریب داده اید. به شیطان گوش کرده اید. او شما را گول زده. در ظاهر شما صادق و بااخلاق هستید. ولی قلبتان عمیقا گناهکار است. کلام خدا می گوید قلبتان "از همه چیز فریبندهتر است و بسیار مریض است" (ارمیا ۱۷:۹). وقتی درباره آن موعظه می کنم، خوشتان نمی آید. این حرفها شما را نگران و ناراحت می کند. نمی خواهید که قلبتان را تفتیش کنید. می خواهید مثل حضرت آدم خودتان را از حضور خدا پنهان کنید. مثل آدم می خواهید که گناهتان را بپوشانید. مثل آدم می خواهید دیگران را مورد سرزنش قرار بدهید. شما مثل آدم مورد نفرین قرار گرفتید! شما گمشده اید. در مذهب و اخلاقیات گمشده اید. در خودفریبی گمشده اید. در امید واهی گمشده اید. اگر در حالتی که هستید بمیرید، تا به ابد گمشده خواهید ماند.
ابدیت، ابدیت،
گمشده در طول ابدیت.
ابدیت، ابدیت،
گمشده در طول ابدیت!
(“Eternity” by Elisha A. Hoffman, 1839-1929).
به خودم می گفتم، "دیگر خدا از من چه می خواهد؟" هر کاری که می کردم انگار کافی نبود! هر روز و هر شب احساس ناراحتی می کردم – و همینطور هم شما! در این حالتی که هستید هیچوقت احساس خوشحالی نخواهید کرد! در این حالت احساس آرامش نخواهید کرد! "خدای من میگوید که شریران را سلامتی نیست" (اشعیا ۵۷:۲۱). شما مثل آن جوان ثروتمند هستید. ظاهراً شریعت خدا را حفظ کرده اید، ولی درباره گناه آلود بودن ذاتی قلبتان فکر نکرده اید. مفهوم روحانی شریعت خدا را درک نمی کنید. شریعتی که کوچکترین شهوت قلبتان را هم محکوم می کند! از نظر خودتان آدم خیلی خوبی هستید. ولی از منظر خدا یک گناهکار بشمار می آیید! اگر اینطور که هستید بمیرید، مستقیماً بسمت شعله های ابدی جهنم روانه خواهید شد!
ابدیت، ابدیت،
گمشده در طول ابدیت.
ولی می خواهم یک چیز دیگر درباره این شخص به شما نشان بدهم. دعای او نشان می دهد که چه حقه بازی بود؛ او کاملاً نقش بازی می کرد. اصلاً شناختی از خدا نداشت. "دعای" او مصنوعی و قلابی بود. دعای یک شخص معمولاً نشان می دهد که هیچوقت بازگشت نکرده. دعاهایشان به گوش خودشان درست نمی آید. آن دعاها خیلی خشک و بی احساس هستند. نوعی تظاهر هستند. اصلاً دعا نیستند! فقط عباراتی تهی هستند که بر زبان می رانید تا دیگران را تحت تاثیر قرار بدهید – یا اینکه خودتان را گول می زنید. این مرد اصلاً دعا نمی کرد! فقط به خودش از بابت "نیکوکار" بودنش تبریک می گفت – "ای خدا، تو را شکر میکنم که مانند سایرین... نیستم." چه سبک سر! آیا نمی دانست که خدا دروغ بودن حرفهایش را می بیند؟ حرفهای دروغ! آیا واقعاً اصلاً به خدا ایمان داشت؟ من که اصلاً اینطور فکر نمی کنم. از لحاظ او خدا فقط یک تفکر انتزاعی است، نه یک خدای حقیقی یا شخصی – یعنی اصلاً خدای زنده نیست. چطور می دانم که اینطور فکر می کرد؟ چون او "ایستاد و با خود دعا کرد" (لوقا ۱۸:۱۱). حتی می توانست اینطور ترجمه بشود، "با خودش دعا کرد" (پاورقی، نسخه بین المللی). در واقعیت، این مرد اصلاً با خدا نیایش نمی کرد. فقط درباره خوبی خودش لاف می زد. با خودش نیایش می کرد، نه با خدا! آیا دعای شما هم همینطور نیست، البته اگر اصلاً دعایی هم بکنید؟ آیا بعضی وقتها حس نمی کنید که دعایی می کنید تا صرفاً صدای خودتان را بشنوید که دارید دعا می کنید؟ به این دلیل نیست که می ترسید در جلسات دعا با صدای بلند دعا کنید؟ به این دلیل نیست که می دانید دیگران دعای شما دروغ تلقی می کنند؟ که فقط برای خودنمایی دعا می کنید؟ و آیا این نشان نمی دهد که گمشده هستید، شخص گمشده ای که واقعاً نمی تواند با خدا راز و نیاز کند؟ در آیه ۱۴ عیسی صراحتاً به ما گفت که این به اصطلاح مرد "نیکوکار" هنوز "عادل شمرده" نشده بود. او نجات پیدا نکرده بود! او شخصی گمشده بود. او مذهبی بود ولی شخصی گمشده. او تا ابدالآباد در جهنم می بود!
ابدیت، ابدیت،
گمشده در طول ابدیت.
آن مرد یک ریاکار بود – شما هم هستید! او وانمود کرد که دارد با خدا راز و نیاز می کند – شما هم همینطور! یک روز می رسد که "نیکی" شما به دردتان نمی خورد. اتفاق وحشتناکی برای شما رخ می دهد، همانطور که برای همه اتفاق می افتد. ولی در آنروز وحشتناک و دردناک، ریاکاری شما هیچ کمکی به شما نمی کند. کلام خدا می گوید، "لرزه منافقان [ریاکاران] را فرو گرفته است" (اشعیا ۳۳:۱۴). شما می میرید و در برابر خدا می ایستید و خدا خواهد گفت، "من هرگز شما را نمیشناسم. از من دور شوید" (متی ۷:۲۳). مذهب دروغین شما هیچ خیری به شما نمی رساند. خدا تمام ریاکاران مثل شما را به آتش جهنم می اندازد. او در نظر این جهان آدم خوبی بود. ولی از نظر خدا، او مردی گمشده بود! شاید از نظر این دنیا خوب باشید. ولی از نظر خدا شما گمشده به حساب می آیید.
II. دوم، مرد بدکاره که نجات پیدا کرد.
"اما آن باجگیر [مامور مالیات] دور ایستاد و جرات نگاه کردن به آسمان را نداشت بلکه به سینه خود میزد و میگفت: ای خدا، به من گناهکار ترحم کن" (لوقا ۱۸:۱۳).
او آدم خوبی نبود. از جنبه های اخلاقی والایی برخوردار نبود. او نمی دانست که چقدر گناهکار است. روح القدس به او نشان داده بود که واقعاً یک گناهکار گمشده است. او احساس می کرد که فقط شایسته مجازات شدن از طرف خداست. او چیزی را که مزمور نویس می گوید حس می کرد، "گناهم همیشه در نظر من است" (مزامیر ۵۱:۳). دکتر جان گریل گفته، "نمی توانست سرش را بلند کند، از شرم و خجالت سرخ شده بود؛ غم و ناراحتی [صورتش] را دگرگون ساخته بود؛ ترس از غضب و ناخشنودی [خدا] او را احاطه کرده بود؛ خودش را لایق [فیض خدا] نمی دانست. بر سینه اش می کوبید... این کار را می کرد تا روحش را برانگیخته و تحریک نماید...، تا خدا را صدا بزند... و بگوید، 'خداوندا بر من گناهکار ترحم نما'! این بود راز و نیاز او؛ کوتاه ولی خیلی کامل... که در آن اعتراف به گناهکار بودنش می کند، گناهکاری همچون آدم، گناهکاری که طبیعت گناه را از آدم [به ارث] برده بود، و در گناه زاده شده بود؛ و در عملکردش هم گناهکار بود، که خطاهای بسیار مرتکب شده بود؛ یعنی یک گناهکار کثیف و رو سیاه – که لایق غضب الهی بود و شایسته عمیقترین [جای] جهنم:... خدایی که علیه او گناه کرده بود" (یادداشتی بر لوقا ۱۸:۱۳).
با اینحال شما ممکن است احساس محکومیت نسبت به گناه را تجربه کنید ولی هنوز نجات پیدا نکنید. افرادی را دیده ام که صورتشان از اشکهای ندامت خیس آب شده است. ولی هیچوقت نجات پیدا نکرده اند، حتی با اینکه زمانی را بخاطر گناهشان در غم و گریه گذرانده اند. کسانی را دیده ام که از عذاب و ندامت گناه گذشته اند. ولی هیچگاه توبه نکردند. شنیده ام که مردم می گویند، "حس کردم که گناهکار هستم و خطاکار." شنیده ام که این چیزها را با اشک و زاری گفته اند – ولی هیچوقت نجات پیدا نکردند! چطور چنین چیزی ممکن است؟ اجازه بدهید که این مسئله را تا حد ممکن روشن کنم. احساس محکومیت و ندامت نسبت به گناه مثل برگشتن از گناه نیست. ممکن است که احساس ندامت بکنید ولی هنوز نجات عیسی را بدست نیاورید. افرادی را دیده ام که بارها به گریه و زاری افتاده اند – ولی به خداوند عیسی مسیح اعتماد نکردند. دکتر لوید- جونز این را درک کرده بود. او گفت، "مسیحی شدن یک بحران است، یک رویداد حیاتی است، یک دگرگونی عظیم که عهد جدید آن را با اصطلاحاتی نظیر تولد تازه، یا خلقت تازه توصیف می کند... یا بالاتر از آن، بعنوان یک عمل فراطبیعی که توسط خود خدا [انجام گرفته] توصیف شده، چیزی شبیه به جان مرده ای است که زنده شده باشد..." این بحرانی است که در آن خدا باعث می شود از قلب گناهکارتان متنفر بشوید. آشوبی که خدا درون شما ایجاد می کند. وقتی بسراغتان می آید که احساس ندامت آنقدر باشد که عاجزانه در طلب خلاص شدن و آرامش پیدا کردن از آن عذاب باشید. جان بونیان به مدت هفت سال تحت احساس ندامت از گناه بود. هفت سال جهنمی بر روی زمین. به تجربه می دانم که احساس محکومیت و ندامت نسبت به گناه به معنی برگشت از گناه نیست.
مبلغین معاصر وقتی اشکهای حلقه زده در چشمان افراد را می بینند فکر می کنند که آنها نجات پیدا کردند! ولی آنها هنوز اعماق آن درد و رنج را تجربه نکرده اند. وقتی اشکی می بینید و فوراً به آنها می گویید به مسیح اعتماد کنند، معمولاً چنین اتفاقی نمی افتد. آنها هنوز آنقدر خرد و شکسته نشده اند که برای نجات مشتاق کمک عیسی باشند. به این دلیل است که اغلب می گویند، "و بعد به عیسی اعتماد کردم." یک صفحه کامل درباره خودشان می نویسند. ولی درباره عیسی مسیح خداوند حرف برای گفتن کم دارند. پس از آن وقتی چند هفته بعد آنها را مورد سوال قرار می دهیم، می گویند، "ایمان دارم که عیسی بخاطر من مرد." آن "که" نشان می دهد که فقط به یک آموزه یا تعلیم باور کرده اند و نه به خود عیسی. یک گناهکار گمشده هیچوقت به خود عیسی اعتماد نخواهد کرد. نه تا وقتی که خیلی ناامید و مایوس شده باشید. نه تا وقتی که راه دیگری برای گریز از درد و عذاب احساس ندامت از گناه پیدا نکنید. بعضی وقتها این اتفاق سریع می افتد. ولی معمولاً از چند بازگشت قلابی باید عبور کنید. فقط آنموقع است که همراه با رسول می گویید، "من چه آدم بدبختی هستم! این بدن، مرا [به سوی مرگ] میکشاند. کی میتواند مرا از دست آن آزاد سازد؟" (رومیان ۷:۲۴). فقط آنزمان است که مثل آن باجگیر برای رحمت از سوی خدا فریاد برمی آورید! فقط آنموقع است که خدا پاسخ می دهد و شما را بسوی عیسی جذب می کند!
مبلغین معاصر می خواهند همه چیز سریع و راحت انجام بگیرد. اینرا سال گذشته در جریان احیاء دیدیم. خیلی از شما جلو آمدید و گفتید، "و بعد به عیسی اعتماد کردم تا مرا نجات بدهد." یا "بعد ایمان آوردم که عیسی من را نجات داد." خداوند عیسی مسیح تقریباً کاملاً نادیده گرفته شده. او کنار گذاشته شده چون احساس محکومیت نسبت به گناه را تجربه نکردید. محکومیت نسبت به تاریکی قلبتان. محکومیت نسبت به خصومتتان با خدا. محکومیت نسبت به این حقیقت که نمی توانید خودتان را عوض کنید. جان کیگن گفت، "باید پیش عیسی می آمدم، ولی نمی توانستم." "من چه آدم بدبختی هستم!... کی میتواند مرا از دست آن آزاد سازد؟" به شما می گوییم که شما فقط باور کردید که عیسی می تواند شما را نجات بدهد. کمی ناراحت شدید و دوباره به خواب روحانی فرو رفتید. و بیشتر شما هیچوقت بازگشت نکردید! باید دوباره برگردید و کل این روند بازگشت را طی کنید. بازگشت مهمترین چیزی است که در زندگی تان اتفاق خواهد افتاد. نمی توانید ایمانتان به عیسی را در یک جمله توضیح بدهید. یا در نصف جمله مثل آن دختری که حالا دوباره به خواب رفته و اصلاً هیچ بازگشتی نداشته. اگر احساس ندامت از گناه را ندارید که با اشک و گریه همراه است، چرا اصلاً جلو می آیید؟ فکر می کنید که مثلاً ما می توانیم کاری برای شما انجام بدهیم؟ مثلاً کاری که کل این تجربه را در چند دقیقه بتوانید طی کنید؟ عزیزان اگرچه ۱۰۰۰ مرتبه هم بسمت محراب آمده باشید، ولی کاری نیست که ما بتوانیم برای شما انجام بدهیم. چیزی وجود ندارد که بتوانیم به شما تعلیمش بدهیم. چیزی وجود ندارد که بتوانیم بگوییم و به شما کمک کند! فقط خدا می تواند به شما کمک کند – و خدا به ریاکاران کمک نمی کند. آیا می توانید بدون مطالعه عمیق و شب های نخوابیده مدرک دکترا بگیرید؟ البته که نمی توانید! ولی بازگشت در عیسی بی نهایت مهمتر از مدرک دکتراست. یک بازگشت واقعی مهمترین تجربه ای است که در زندگی تان خواهید داشت. ولی هیچوقت نمی توانید بازگشت کنید مگر احساس کنید که گمشده هستید. هیچوقت بازگشت نخواهید کرد مگر احساس عجز و ناامیدی کنید. هیچوقت بازگشت نمی کنید مگر از گناه قلب و زندگی تان متنفر بشوید. تا موقعی که فریاد بزنید، "خداوندا بر من گناهکار ترحم نما." بایستیم و سرود شماره ۱۰ از سرودنامه تان را بخوانیم. عنوان آن "بیایید ای گناهکاران" نوشته جوزف هارت (۱۷۶۸-۱۷۱۲) است.
حالا از شما می خواهم که امشب به عیسی اعتماد کنید. اگر تحت احساس ندامت و محکومیت نسبت به گناه هستید، اگر احساس عجز می کنید، اگر احساس می کنید که گمشده هستید، جلو بیایید بسمت این محراب و با شما درباره عیسی صحبت خواهیم کرد. عیسی از آسمان به زمین آمد. او به صلیب کشیده شد و بجای شما مرد تا مزد گناهان شما را بپردازد، تا شما را از داوری و جهنم فدیه بدهد. و عیسی با جسم از مردگان برخاست و به آسمان دوباره صعود کرد. وقتی به او اعتماد می کنید، شما را از گناه حفظ می کند. بایستید و سرود "بیایید ای گناهکاران" را بخوانیم. شماره ۱۰ از سرودنامه تان است.
بیایید ای گناهکاران، فقیر و بینوا، ضعیف و مجروح، مریض و دردمند؛
عیسی آماده ایستاده تا شما را نجات بده، پر از ترحم و عشق و قوت:
او تواناست، تواناست، این خواست اوست، شک نکنید؛
او تواناست، تواناست، این خواست اوست، شک نکنید.
بیایید، ای درماندگان، گرانباران، کوفته شدگان و شکسته دلان؛
اگر صبر کنید که بهتر شوید، هیچگاه نمی آیید:
نه برای درستکاران، نه برای درستکاران، عیسی برای گناهکاران آمد؛
نه برای درستکاران، نه برای درستکاران، عیسی برای گناهکاران آمد؛
ناجی را ببینید، صعود کرده، در حال دفاع از خون برحقش است؛
کاملاً خودتان را به او بسپارید، نگذارید اعتمادی دیگر تحمیل شود؛
فقط عیسی، فقط عیسی، می تواند برای گناهکار ناامید خیری باشد؛
فقط عیسی، فقط عیسی، می تواند برای گناهکار ناامید خیری باشد؛
(“Come, Ye Sinners” by Joseph Hart, 1712-1768; altered by the Pastor).
هر وقت برای دکتر هایمرز مطلبی می نویسید، همیشه کشور محل زندگی خودتان را برای ایشان قید بفرمایید، در غیر اینصورت نمی تواند به شما جواب بدهد. اگر این خطابه شما را برکت داد، دکتر هایمرز می خواهد اینرا از طرف شما بشنود، ولی وقتی برای دکتر هایمرز می نویسید به او بگویید که اهل چه کشوری هستید. ایمیل دکتر هایمرز این است (اینجا را کلیک کنید) rlhymersjr@sbcglobal.net می توانید به هر زبانی برای دکتر هایمرز بنویسید، اما اگر می توانید به زبان انگلیسی بنویسید. اگر می خواهید با پست برای او بنویسید، آدرس او چنین است: P.O. Box 15308, Los Angeles, CA 90015. می توانید با شماره تلفن ۰۴۵۲-۳۵۲ (۸۱۸) با او تماس بگیرید.
( پایان موعظه)
شما می توانید موعظه های دکتر هایمرز را هر هفته در اینترنت به این آدرس بخوانید
www.sermonsfortheworld.com
روی "موعظه ها بفارسی" کلیک کنید.
متن دستنویس این خطابه ها از حق چاپ برخوردار نیست. شما می توانید بدون اجازه دکتر هایمرز از آنها استفاده
کنید. اما تمام پیامهای ویدیویی دکتر هایمرز و تمام ویدیوهای دیگر کلیسای ما، از حق چاپ برخوردارند و فقط با
گرفتن اجازه قابل استفاده هستند.
سرود تک نفره پیش از خطابه توسط آقای بنجامین کین کید گریفیت:
“Come, Ye Sinners” (by Joseph Hart, 1712-1768).
طرح کلی نیکوکار گمشده و بدکار نجات یافته! A GOOD MAN LOST AND A BAD MAN SAVED! دکتر ر. ل. هایمرز "همچنین عیسی برای کسانی که از نیکی خود مطمئن بودند و سایرین را از خود پستتر میشمردند این مَثَل را آورده گفت: دو نفر برای دعا به معبد بزرگ رفتند، یکی فریسی و دیگری باجگیر بود. آن فریسی ایستاد و با خود دعا کرد و گفت: ای خدا، تو را شکر میکنم که مانند سایرین، حریص و نادرست و زناکار و یا مانند این باجگیر نیستم. هفتهای دو بار روزه میگیرم. ده یک همه چیزهایی را که به دست میآورم میدهم. اما آن باجگیر دور ایستاد و جرات نگاه کردن به آسمان را نداشت بلکه به سینه خود میزد و میگفت: ای خدا، به من گناهکار ترحم کن! بدانید که این باجگیر بخشوده شده به خانه رفت و نه آن دیگری. هر که خود را بزرگ نماید خوار خواهد شد و هر که خود را فروتن سازد سرافراز خواهد گردید" (لوقا ۱۴-۱۸:۹). I. اول، مرد "نیکوکاری" که گمشده بود، لوقا ۱۲-۱۸:۱۱؛ اشعیا ۵۷:۲۱؛ II. دوم، مرد بدکاری که نجات پیدا کرد، لوقا ۱۸:۱۳؛ مزامیر ۵۱:۳؛ |