هدف این وبسایت این است که متن رایگان خطابهها و ویدیوی آنها را در سراسر جهان در اختیار شبانان و میسیونرها قرار بدهد، بخصوص برای کشورهای جهان سوم که در آنها فقط چند دانشکده الهیات یا مدرسه دینی ممکن است باشد یا اصلأ وجود نداشته باشد.
متن مکتوب این خطابهها و ویدیوها را هر ماه حدود یک و نیم میلیون رایانه در بیش از ۲۲۱ کشور از آدرس اینترنتی www.sermonsfortheworld.com دریافت میکنند. صدها نفر دیگر هم ویدیوی آنها را در یوتیوپ تماشا میکنند ولی زود از آن دست میکشند و به وبسایتمان مراجعه میکنند. یوتیوپ افراد را به وبسایتمان هدایت میکند. متن دستنویس خطابهها هر ماه به ۴۳ زبان و به ۱۲۰ هزار رایانه ارائه میشود. این خطابهها از حق چاپ برخوردار نیستند، در نتیجه واعظین میتوانند بدون گرفتن اجازه از آنها استفاده کنند. همچنین صدها ویدیو از موعظههای دکتر هایمرز و شاگردانش موجود است. لطفاً اینجا را کلیک کنید تا ببینید که چطور میتوانید بصورت ماهیانه با مبالغ اهدایی خود در این امر خطیر یعنی گسترش انجیل به تمام جهان حتی ملل مسلمان و هندو به ما کمک کنید.
هر وقت برای دکتر هایمرز مطلبی مینویسید، همیشه کشور محل زندگی خودتان را قید بفرمایید. ایمیل دکتر هایمرز rlhymersjr@sbcglobal.net میباشد.
”روش فیض“ توسط جورج وایت فیلد،
|
مقدمه: جورج وایت فیلد در شهر گلوچستر انگلستان در سال ۱۷۱۴ متولد شد. پدر او صاحب یک مهمانخانه بود. او بعنوان یک بچه در چنین محیطی نفوذ مسیحی کمی داشت، ولی در مدرسه قابلیت عجیبی داشت. به دانشگاه آکسفورد رفت و آنجا با جان و چارلز وسلی آشنا شد و در گروه دعا و کتاب مقدس آنها شرکت کرد.
وقتی هنوز در آکسفورد یک دانشجو بود بازگشت را تجربه کرد. مدت کوتاهی بعد از آن در کلیسای انگلستان منصوب شد. موعظههایش در باب نیاز مطلق به تولد تازه منجر بهاین شد که کلیساها درهای خود را به روی او بستند، چرا که شبانان دنیوی میترسیدند خطابههایشان در باب نیاز به تولد تازه موجب خشم اعضایشان شود. در نتیجه، مجبور به ترک این کلیساها شد تا در مزارع که بخاطر آن هم معروف شد موعظه کند.
وایت فیلد در سال ۱۷۳۸ به آمریکا مسافرت کرد و یتیم خانهای بنیاد نهاد. او مرتب به مستعمرات (سیزدهایالت آن زمان) آمریکا و انگلستان سفر و موعظه کرد و کمکهای مالی زیادی برای حمایت از یتیم خانه جمع آوری کرد. او در اسپانیا، هلند، آلمان، فرانسه، انگلستان، ولز و اسکاتلند موعظه کرد و سیزده بار عرض اقیانوس اطلس را پیمود تا در آمریکا موعظه کند.
او دوست نزدیک بنجامین فرانکلین، جاناتان ادواردز و جان وسلی بود و نیز کسی بود که وسلی را متقاعد کرد تا مثل او در مزارع موعظه کند. بنجامین فرانکلین یکبار تخمین زد که وایت فیلد برای سی هزار نفر موعظه میکرد. جلسات بیرون از ساختمان او اغلب از ۲۵ هزار نفر تجاوز میکرد. یکبار نزدیک شهر گلاسکوی اسکاتلند برای بیش از ۱۰۰ هزار نفر در یک تجمع موعظه کرد – یعنی در زمانی که هنوز میکروفنی وجود نداشت! ده هزار نفر در آن جلسه به بازگشت خودشان إقرار کردند.
بسیاری از مورخان او را بزرگترین مبشر انگلیسی زبان در تمام أدوار شناختهاند. گرچه بیلی گراهام با کمک میکروفن ها به جمع بیشتری از حضار سخنرانی کرده است، ولی بدون شک تاثیر وایت فیلد بر فرهنگ بیشتر بوده است.
وایت فیلد پیشرو اولین بیداری بزرگ یا همان احیای پرهیبتی بود که ماهیت آمریکا در اواسط قرن ۱۸ را رقم زد. مستعمرات کشورمان (سیزدهایالت آمریکا در آن زمان م.) وقتی که موعظه میکرد با احیای او برافروخته شدند. اوج این احیا در سال ۱۷۴۰ در طی یک تور شش هفتهای که وایت فیلد در نیو انگلند داشت اتفاق افتاد. فقط در چهل و پنج روز، حدود یکصد و هفتاد و پنج خطابه برای دهها هزار نفر موعظه کرد و در حالی آنجا را ترک میکرد که منطقه را هیاهوی روحانی عظیمی فرا گرفته بود که یکی از شاخصترین دوران مسیحیت در آمریکا بود.
وی تا زمان مرگش، تحسین و توجه سراسر دنیای غرب را به خود اختصاص داده بود. او در تاسیس دانشگاه پرینستون، کالج دارت ماوس و دانشگاه پنسیلوانیا نقش بسزایی داشت. مدت کوتاهی پس از موعظه در شهر نیوبری پورت در ایالت ماساچوست در سال ۱۷۷۰ درگذشت، یعنی شش سال پیش از انقلاب آمریکا. جورج واشنگتن پدر کشور ما بود، ولی جورج وایت فیلد جد آن بود.
خطابهی زیر از وایت فیلد است که به زبان انگلیسی معاصر ارائه میشود. این خطابه از خود اوست، ولی کلمات آن را اصلاح کردهام تا برای زمان ما بیشتر قابل فهم باشد.
”و جراحت قوم مرا اندک شفایی دادند، چونکه میگویند سلامتی است، سلامتی است با آنکه سلامتی نیست“ (ارمیا ۶:۱۴).
خطابه: بزرگترین برکتی که خدا میتواند بر ملتی ارزانی دارد واعظین خوب و ایماندار است. ولی بزرگترین نفرینی که خدا میتواند به ملتی اهداء کند این است که اجازه بدهد کلیساها توسط واعظین گمشدهای اداره بشوند که فقط در فکر پول درآوردن هستند. با اینحال در هر دورهای واعظین کاذبی وجود داشتهاند که خطابههای چاپلوسانهای موعظه کردند. کشیشان زیادی مثل این وجود دارند که کلام خدا را میپیچند و تحریف میکنند تا مردم را فریب بدهند.
در زمان ارمیا چنین بود. و ارمیا با اطاعت محض نسبت به خدا علیه آنها صحبت کرد. دهان خود را گشود و علیه این واعظین کاذب موعظه کرد. اگر کتابش را بخوانید، متوجه میشوید که هیچکس علیه واعظین کاذب قویتر از ارمیا صحبت نکرد. او شدیدا در فصلی که متن مورد نظر ما هم شامل آن است علیه آنها سخن گفت.
”و جراحت قوم مرا اندک شفایی دادند، چونکه میگویند سلامتی است، سلامتی است با آنکه سلامتی نیست“ (ارمیا ۶:۱۴).
ارمیا گفت که آنها فقط برای پول موعظه میکنند. در آیه سیزدهم، ارمیا میگوید،
”چونکه جمیع ایشان چه خُرد و چه بزرگ، پر از طمع شدهاند و همگی ایشان چه نبی و چه کاهن، فریب را بعمل میآورند“ (ارمیا ۶:۱۳).
آنها طمعکارند و به دروغ موعظه میکنند.
در متن مورد نظر ما، ارمیا به یکی از روشهایی که آنها به دروغ موعظه میکنند اشاره میکند. نبی روش فریبکارانهای که بوسیله آن با افراد گمشده برخورد میکنند را نشان میدهد:
”و جراحت قوم مرا اندک شفایی دادند، چونکه میگویند سلامتی است، سلامتی است با آنکه سلامتی نیست“ (ارمیا ۶:۱۴).
خدا به ارمیا گفت که به مردم درباره یک جنگ قریب الوقوع هشدار بدهد. خدا از او خواست که به آنها بگوید خانههایشان خراب خواهد شد – یعنی اینکه جنگ در پیش است (رجوع به ارمیا ۶:۱۱-۱۲).
ارمیا یک پیام رعد آسا به مردم داد. آن پیام باید خیلی از مردم را ترسانده و به حد توبه کشانده باشد. ولی انبیا و کاهنین دنیوی بیرون آمدند و به مردم تسلی کاذبی دادند. آنها گفتند که ارمیا فقط یک تندروی وحشی است. آنها گفتند که جنگی در کار نیست. به مردم گفتند که صلح و آرامش خواهد بود، در حالیکه ارمیا گفته بود که صلحی در بین نمیباشد.
”و جراحت قوم مرا اندک شفایی دادند، چونکه میگویند سلامتی است، سلامتی است با آنکه سلامتی نیست“ (ارمیا ۶:۱۴).
سخنان این متن اساسا به صلح و آرامش جسمانی اشاره میکنند. ولی اشاره عمیقتر به آرامش روحی است. همچنین معتقدم که این آیه اشاره به واعظین کاذبی دارد که به مردم میگویند همه چی خوب است، حتی با اینکه تولد تازه ندارند. افراد بازگشت نکرده این نوع موعظهها را دوست دارند. قلب انسان بسیار شرور و فریبکار است. خدا میداند که قلب انسان چقدر خائن و فریبکار است.
خیلی از شما میگویید که با خدا در صلح و صفا بسر میبرید، در حالیکه آرامش حقیقی وجود ندارد! خیلی از شما فکر میکنید که یک مسیحی واقعی هستید، ولی نیستید. شیطان کسی است که به شما آرامش کاذب داده است. خدا این ”آرامش“ را نداده است. این آرامشی نیست که فوق تصور انسان باشد. این آرامش کاذبی است که شما دارید.
خیلی مهم است که بدانید آیا آشتی و آرامش واقعی با خدا دارید یا نه. همه این آرامش و آشتی را میخواهند. صلح و آرامش یک موهبت است. پس باید به شما بگویم که چطور این آشتی با خدا را بدست بیاورید. باید از خون شما مبرا بشوم. باید تمام توصیه و اندرز خدا را به شما اعلام کنم. از سخنان این متن سعی خواهم کرد تا به شما نشان بدهم که چه اتفاقی باید برای شما بیافتد و چه چیزی باید درون شما تغییر کند تا صلح و آشتی واقعی با خدا را بدست بیاورید.
I. اول، قبل از اینکه بتوانید با خدا صلح و آشتی برقرار کنید، باید شما را مجبور و آماده کرد تا گناهان واقعی خودتان علیه شریعت خدا را ببینید، احساس کنید، برایشان گریه کنید و به سبب آنها ماتم بگیرید.
کلام خدا میگوید، ”هر کس که گناه ورزد، او خواهد مرد“ (حزقیال ۱۸:۴). همه کسانی که بطور دائم چیزهایی که در شریعت خدا نوشته شده را انجام ندهند نفرین میشوند.
شما نه تنها باید بعضی چیزها را انجام بدهید، بلکه باید همه آن چیزها را به انجام برسانید در غیر اینصورت مورد لعنت و نفرین قرار میگیرید:
”زیرا مکتوب است، ملعون است هر که ثابت نماند در تمام نوشتههای کتاب شریعت تا آنها را به جا آرد“ (غلاطیان ۳:۱۰).
بر أساس شریعت خدا، شکستن هر یک از قوانین خدا، چه در فکر یا کلام یا در عمل، شما را سزاوار مجازات ابدی میسازد. و اگر یک فکر شریر، اگر یک کلام شریر، اگر یک عمل شریر شایسته نفرین ابدی است، چطور میتوانید از عذاب دوزخ فرار کنید؟
قلب خودتان را جستجو کنید. اجازه بدهید از شما سؤال کنم – هیچوقت اتفاق افتاده که خاطره گناهتان برایتان دردناک باشد؟ هیچوقت پیش آمده که سنگینی گناهتان قابل تحمل نباشد؟ هیچوقت دیدید که غضب خدا ممکن است نسبت به شما برافروخته بشود، چون نسبت به شریعت او تجاوز کردید؟ هیچوقت برای گناهانتان باطنا تاسف خوردید؟ أصلا میتوانید بگویید، ”گناهانم از حد تحمل من خارج اند؟“ هیچوقت یک چنین چیزی را تجربه کردید؟ اگر نه، خودتان را مسیحی خطاب نکنید! شاید بگویید که آرامش دارید، ولی آرامش واقعی برای شما وجود ندارد. باشد که خداوند شما را بیدار کند! باشد که خداوند شما را دگرگون سازد!
II. دوم، قبل از اینکه بتوانید با خدا صلح و آشتی برقرار کنید، احساس محکومیت نسبت به گناه باید خیلی عمیق اتفاق بیافتد؛ باید نسبت به طبیعت گناه آلودتان ، یعنی تباهی کامل روحتان، متقاعد بشوید.
نسبت به گناهان واقعیتان باید متقاعد بشوید. بخاطر آنها باید به ترس و لرز بیافتید. ولی إحساس پشیمانی نسبت به گناه از این باید عمیقتر باشد. باید متقاعد بشوید که واقعا قوانین خدا را شکستهاید. فراتر از آن، باید گناه اولیه خودتان که ذاتا در قلبتان نهاده شده و شما را به جهنم خواهد فرستاد را حس کنید.
افراد زیادی که فکر میکنند خردمندند میگویند که چیزی به عنوان گناه اولیه وجود ندارد. آنها فکر میکنند که خدا عادل نیست که آنها را بخاطر گناه موروثی آدم به جهنم بفرستد. آنها میگویند که ما در گناه بدنیا نیامدیم. میگویند لازم نیست از نو تولد یابید. با اینحال به دنیای اطرافتان نگاه کنید. آیا این بهشتی است که خدا برای بشریت وعده داد؟ نه! همه چیز در این دنیا از نظم خارج شده! دلیل آنهم این است که در نسل بشر اشکالی وجود دارد. آنهم گناه اولیه است که دنیا را به تباهی کشانده.
مهم نیست که با چه شدتی این مطلب را تکذیب کنید، وقتی بیدار بشوید، خواهید دید که گناه درون زندگیتان از قلب تباه شده خودتان ناشی میشود – قلبی که با گناه اولیه مسموم شده.
وقتی که شخص توبه نکرده تازه بیدار میشود، شروع به تعجب میکند، ”من چطور اینقدر گناهکار شدم؟“ بعد روح خدا به او نشان میدهد که چیز خوبی در ذاتش وجود ندارد. بعد میبیند که کاملا گناهکار است. در نهایت هم میبیند که خدا حق دارد او را مورد لعن و نفرین قرار بدهد. او میبیند که در ذات خودش آنقدر مسموم و سرکش است که خدا حق دارد او را مورد لعنت قرار بدهد، اگرچه حتی یک گناه مشخص در تمام عمرش هم مرتکب نشده باشد.
هیچوقت چنین تجربهای داشتید؟ چنین احساسی داشتید – که خدا حق دارد و درست است که شما را ملعون کند؟ هیچوقت قبول کردید که شما ذاتا فرزند خشم و غضب هستید؟ (افسسیان ۲:۳).
اگر واقعا تولد تازه پیدا کردید، این إحساس را تجربه کردهاید. اگر هیچوقت سنگینی گناه اولیه را حس نکردید، خودتان را مسیحی صدا نکنید! گناه اولیه بزرگترین بار مسئولیت در یک بازگشت واقعی است. کسی که واقعا تولد تازه پیدا میکند، بخاطر گناه اولیه و طبیعت مسمومش غصه دار و محزون میشود. یک شخصی که واقعا توبه و بازگشت کرده فریاد میزند، ”کیست که مرا از جسم این موت رهایی بخشد، این گناه ساکن شده در قلبم؟“ (رجوع به رومیان ۷:۲۴). این چیزی است که شخص بیدار شده را شدیدا آزار میدهد – قلب گناهکارش. اگر هیچوقت از این گناه نفسانی درون باطنتان مطلع نبودید، هیچ راهی وجود ندارد که بتوانید آرامش واقعی در قلبتان پیدا کنید.
III. سوم، پیش از آنکه بتوانید با خدا صلح و آشتی واقعی داشته باشید، نه تنها باید بخاطر گناهان درون زندگیتان و گناهان موجود در طبیعتتان دچار عذاب وجدان بشوید، بلکه بخاطر گناهانی که در بهترین تصمیماتتان، در اعمالتان و در به اصطلاح ”زندگی مسیحیتان“ اتخاذ می کنید.
دوست من، در دین و مذهبت چه چیزی وجود دارد که تو را به خدا ثابت میکند؟ بواسطه خود نفس و باطنت تو عادل نشده و بازگشت نکرده هستی. تو بخاطر گناهان جسمانیت فقط شایستهای که به جهنم محکوم بشوی. اعتقادات مذهبیت چه خیری برای تو خواهد داشت؟ بدون توبه و بازگشت نمیتوانی هیچ کار خیری انجام بدهی.
”کسانی که جسمانی هستند، نمیتوانند خدا را خشنود سازند“ (رومیان ۸:۸).
برای شخص توبه نکرده غیر ممکن است که برای جلال خدا بتواند کاری انجام بدهد.
حتی بعد از اینکه بازگشت میکنیم، فقط تا اندازهای تازه میشویم. گناه ساکن شده به موجودیتش در ما ادامه میدهد. هنوز یک مخلوطی از فساد و تباهی در هر یک از وظایفمان وجود دارد. پس بعد از بازگشتمان، اگر قرار بود که عیسی مسیح ما را بر حسب اعمال ”خوبمان“ بپذیرد، اعمالمان ما را لعن و نفرین میکردند. حتی نمیتوانیم دعایی کنیم که نوعی گناه، خودخواهی، تنبلی و نقص اخلاقی در آن نباشد. نمیدانم به چی فکر میکنید، ولی من نمیتوانم بدون گناه دعا کنم. نمیتوانم بدون گناه به شما موعظه کنم. بدون گناه نمیتوانم هیچ کاری انجام بدهم. لازم است که از توبهام دوباره توبه کنم و اشکهایم در خون گرانقدر نجات دهندهام، عیسی مسیح، شسته بشود!
بهترین تمهیدات، بهترین خدمات، بهترین مذهب و بهترین تصمیماتمان پر از گناه هستند. خدمات مذهبیمان پر از گناه هستند. قبل از اینکه بتوانید در قلبتان آرامش داشته باشید، نه تنها باید از گناه اولیه تان و گناه جسمانیتان بیزار باشید، بلکه از حقانیتتان، خدماتتان و مذهبی بودنتان باید حالتان بهم بخورد. قبل از اینکه بشود شما را از باور به اینکه خودبخود عادل هستید نجات داد، باید إحساس عمیق محکومیت نسبت به گناه بوجود بیاید. اگر هیچوقت این إحساس را نداشتید که شما از خودتان عدالتی ندارید، عیسی مسیح نمیتواند شما را نجات بدهد. شما هنوز بازگشت نکرده هستید.
کسی شاید بگوید، ”خب، من همه این چیزها را باور میکنم.“ ولی فرق بزرگی بین ”باور کردن“ و ”إحساس کردن“ هست. هیچوقت حس کردید که مسیح را ندارید؟ هیچوقت حس کردید که مسیح را لازم دارید چون در شما هیچ نیکویی نیست؟ و میتوانید حالا بگویید، ”خداوندا، میتوانی من را بخاطر بهترین اعمال مذهبی که میتوانستم انجام بدهم نفرین کنی.“ اگر به این شکل شما را بار نیاورده باشند، هیچ آرامش و آشتی با خدا وجود نخواهد داشت.
IV. چهارم، قبل از اینکه بتوانید با خدا صلح و آشتی برقرار کنید، یک گناهی هست که باید شدیدا بخاطر آن از خودتان برنجید. با اینحال میترسم که فقط بعضی از شما در موردش فکر کنند. آن ملعونترین گناه در جهان است ولی جهان آن را بعنوان گناه به حساب نمیآورد. میپرسید، ”آن چه گناهی است؟“ آن گناهی است که بیشتر شما فکر نمیکنید که نسبت به آن مقصر باشید – و آن گناه بیایمانی است.
قبل از اینکه بتوانید آرامش داشته باشید، باید بخاطر بیایمانی قلبتان ناراحت باشید، که شما واقعا به خداوند عیسی مسیح ایمان ندارید.
من به قلب خودتان رجوع میکنم. متاسفم که ایمان شما به عیسی مسیح بیشتر از ایمان خود شیطان نیست. فکر میکنم که ابلیس بیشتر از شما به کتاب مقدس اعتقاد دارد. او به الوهیت عیسی مسیح ایمان دارد. او چنین اعتقادی دارد و از ترس به خودش میلرزد. او بیشتر از هزاران نفری که خودشان را مسیحی صدا میکنند به خودش میلرزد.
فکر میکنید که ایمان دارید چون به کلام خدا معتقدید یا اینکه چون به کلیسا میروید. همه اینکارها را میتوانید بدون ایمان واقعی به مسیح انجام بدهید. باور کردن اینکه کسی مثل مسیح وجود داشته کمکی به شما نمیکند، مثل اینکه باور کنید کسی به نام سزار یا اسکندر کبیر زمانی وجود داشته. کتاب مقدس کلام خداست. به این دلیل شکر میکنیم. ولی ممکن است این را باور کنید و هنوز به خداوند عیسی مسیح اعتماد نکنید.
اگر از شما بپرسم چند وقت است که به عیسی مسیح ایمان آوردید، خیلی از شما به من میگویید که همیشه به او ایمان داشتهاید. نمیتوانید اثبات دیگری به من ارایه بدهید که هیچوقت به عیسی مسیح اعتقاد نداشتید. آنها که بدرستی به مسیح اعتقاد دارند میدانند که زمانی بوده که به او اعتماد نکردند.
در این خصوص بیشتر باید صحبت کنم چون این موضوع فریبنده ترین توهم است. خیلی ها با این توهم سر میکنند – فکر میکنند که دیگر ایمان آورده اند. کسی گفته بود که تمام گناهانش را زیر ده فرمان نوشته بود و بعد پیش شبانی رفته و پرسیده که چرا نمیتواند آرامش داشته باشد. آن کشیش به فهرست گناهان آن شخص نگاهی کرده و گفته، ”دور شو! من یک کلمه در فهرست گناهانت نمیبینم که درباره گناه بیایمانی باشد.“ این کار روح خداست که شما را نسبت به ناباوری تان متقاعد کند – یعنی اینکه ایمانی ندارید. عیسی مسیح در رابطه با روح القدس گفت:
”جهان را بر گناه... ملزم خواهد نمود. اما بر گناه، زیرا که به من ایمان نمیآورند“ (یوحنا ۱۶:۸-۹).
حالا، دوستان عزیز من، آیا خدا به شما نشان داده که به عیسی ایمان واقعی ندارید؟ هیچوقت مجبور شدید که بخاطر سختدلی بیایمانیتان ماتم بگیرید و غصه دار باشید؟ هیچوقت دعا کردید، ”خداوندا، کمکم کن به مسیح ایمان بیاورم؟“ هیچوقت خدا شما را متقاعد کرد که نمیتوانید پیش مسیح بیایید و وادارتان کرد برای ایمان به مسیح در دعا گریه کنید؟ اگر اینطور نبوده، در قلبتان آرامش را پیدا نمیکنید. از او میطلبم که شما را بیدار کند و قبل از اینکه بمیرید و شانس دیگری نداشته باشید بواسطه ایمان به عیسی به شما آرامش واقعی را اهدا کند.
V. پنجم، قبل از اینکه بتوانید با خدا آرامش و آشتی داشته باشید، باید کاملا به عادل بودن مسیح ایمان بیاورید.
نه تنها باید به این نتیجه برسید که دارای گناه اولیه و واقعی، گناهان مربوط به عادل بودنتان و گناه بیایمانی هستید، بلکه باید قابلیت این را داشته باشید که به عدالت کامل خداوند عیسی مسیح ایمان بیاورید و اعتماد کنید. باید بتوانید عادل بودن مسیح را کسب کنید. آنوقت است که آرامش خواهید داشت. عیسی گفت:
”بیایید نزد من ای تمام زحمتکشان و گرانباران و من شما را آرامی خواهم بخشید“ (متی ۱۱:۲۸).
این آیه به تمام کسانی که از بار زیاد زندگی خسته و درمانده شدهاند امید میبخشد، ولی نه به دیگران. با اینحال وعده آرامش فقط برای کسانی داده شده که نزد عیسی مسیح میآیند و به او ایمان میآورند. قبل از اینکه بتوانید با خدا آرامش داشته باشید باید بواسطه ایمان به خداوندمان عیسی مسیح عادل شمرده شوید. باید خود مسیح را بدست بیاورید، تا عدالت او برای شما هم عدالت محسوب بشود.
دوستان عزیز من، هیچوقت به نکاح مسیح درآمدید؟ آیا عیسی مسیح هیچوقت خودش را بخاطر شما فدا کرد؟ هیچوقت با ایمان زنده به نزد مسیح آمدید؟ نزد خدا دعا میکنم که مسیح بیاید و به شما آرامی بدهد. باید این چیزها را تجربه کنید تا تولد تازه داشته باشید.
من درباره واقعیات نادیدنی دنیای دیگری حرف میزنم، واقعیات مسیحیت روحانی و کار خدا در قلب یک گناهکار. من درباره چیزهایی که برای شما از اهمیت بسزایی برخورداند حرف میزنم. خیلی باید مواظب این چیزها باشید. روح شما به آنها بستگی دارد. نجات ابدی شما به آنها وابسته است.
ممکن است که بدون مسیح بتوانید آرامش را حس کنید. شیطان شما را به خواب برده و إحساس امنیت کاذب به شما بدهد. او سعی میکند که شما را در خواب نگهدارد تا وقتی که شما را به جهنم بفرستد. آنجا بیدار میشوید، ولی بیداری دهشتناکی در ابدیت خواهد بود برای قطرهای آب تا زبان شما را خنک کند و هیچ آبی به شما داده نخواهد شد.
دعا میکنم که آرامشی در جانتان نباشد تا وقتی که در عیسی مسیح آرامش پیدا کنید! هدف من این است که گناهکاران گمشده را پیش نجات دهنده بیاورم. آرزو میکنم که خدا شما را نزد عیسی بیاورد. دعا میکنم که روح القدس شما را متقاعد کند که گناهکارید و شما را از راههای شریرتان بسوی عیسی مسیح برگرداند. آمین.
هر وقت برای دکتر هایمرز مطلبی می نویسید، همیشه کشور محل زندگی خودتان را برای ایشان قید بفرمایید، در غیر اینصورت نمی تواند به شما جواب بدهد. اگر این خطابه شما را برکت داد، دکتر هایمرز می خواهد اینرا از طرف شما بشنود، ولی وقتی برای دکتر هایمرز می نویسید به او بگویید که اهل چه کشوری هستید. ایمیل دکتر هایمرز این است (اینجا را کلیک کنید) rlhymersjr@sbcglobal.net می توانید به هر زبانی برای دکتر هایمرز بنویسید، اما اگر می توانید به زبان انگلیسی بنویسید. اگر می خواهید با پست برای او بنویسید، آدرس او چنین است: P.O. Box 15308, Los Angeles, CA 90015. می توانید با شماره تلفن ۰۴۵۲-۳۵۲ (۸۱۸) با او تماس بگیرید.
( پایان موعظه)
شما می توانید موعظه های دکتر هایمرز را هر هفته در اینترنت به این آدرس بخوانید
www.sermonsfortheworld.com
روی "موعظه ها بفارسی" کلیک کنید.
متن دستنویس این خطابه ها از حق چاپ برخوردار نیست. شما می توانید بدون اجازه دکتر هایمرز از آنها استفاده
کنید. اما تمام پیامهای ویدیویی دکتر هایمرز و تمام ویدیوهای دیگر کلیسای ما، از حق چاپ برخوردارند و فقط با
گرفتن اجازه قابل استفاده هستند.
دعای خوانده شده پیش از موعظه: جناب نواح سانگ.
سرود تک نفره پیش از خطابه توسط آقای بنجامین کینکید گریفیت
“O Lord, How Vile Am I” (by John Newton, 1725-1807).
طرح کلی ”روش فیض“ توسط جورج وایت فیلد، “THE METHOD OF GRACE” BY GEORGE WHITEFIELD, خطابهی نوشته شده توسط دکتر ر. ل. هایمرز ”و جراحت قوم مرا اندک شفایی دادند، چونکه میگویند سلامتی است، سلامتی است با آنکه سلامتی نیست“ (ارمیاء ۶:۱۴). (ارمیاء ۶:۱۳) I. اول، قبل از اینکه بتوانید با خدا صلح و آشتی برقرار کنید، باید شما را واداشت تا گناهان واقعی خودتان علیه شریعت خدا را ببینید، احساس کنید، برایشان گریه کنید و به سبب آنها ماتم بگیرید، حزقیال ۱۸:۴؛ غلاطیان ۳:۱۰. II. دوم، قبل از اینکه بتوانید با خدا صلح و آشتی برقرار کنید، احساس محکومیت نسبت به گناه باید خیلی عمیق اتفاق بیافتد؛ باید نسبت به طبیعت گناه آلودتان ، یعنی تباهی کامل روحتان، متقاعد بشوید، افسسیان ۲:۳؛ رومیان ۷:۲۴. III. سوم، پیش از آنکه بتوانید با خدا صلح و آشتی داشته باشید، نه تنها باید بخاطر گناهان درون زندگیتان و گناهان موجود در باطنتان دچار عذاب وجدان باشید، بلکه بخاطر گناهانی که در بهترین تصمیماتتان، در اعمالتان و در به اصطلاح ”زندگی مسیحی تان“ میگیرید، رومیان ۸:۸. IV. چهارم، قبل از اینکه بتوانید با خدا صلح و آشتی برقرار کنید، باید بخاطر گناه ملعون بی ایمانی نسبت به عیسی عذاب وجدان داشته باشید، یوحنا ۱۶:۸-۹. V. پنجم، قبل از اینکه بتوانید با خدا آرامش و آشتی داشته باشید، باید کاملا به عادل بودن مسیح ایمان بیاورید، متی ۱۱:۲۸. |