هدف این وبسایت این است که متن رایگان خطابهها و ویدیوی آنها را در سراسر جهان در اختیار شبانان و میسیونرها قرار بدهد، بخصوص برای کشورهای جهان سوم که در آنها فقط چند دانشکده الهیات یا مدرسه دینی ممکن است باشد یا اصلأ وجود نداشته باشد.
متن مکتوب این خطابهها و ویدیوها را هر ماه حدود یک و نیم میلیون رایانه در بیش از ۲۲۱ کشور از آدرس اینترنتی www.sermonsfortheworld.com دریافت میکنند. صدها نفر دیگر هم ویدیوی آنها را در یوتیوپ تماشا میکنند ولی زود از آن دست میکشند و به وبسایتمان مراجعه میکنند. یوتیوپ افراد را به وبسایتمان هدایت میکند. متن دستنویس خطابهها هر ماه به ۴۳ زبان و به ۱۲۰ هزار رایانه ارائه میشود. این خطابهها از حق چاپ برخوردار نیستند، در نتیجه واعظین میتوانند بدون گرفتن اجازه از آنها استفاده کنند. همچنین صدها ویدیو از موعظههای دکتر هایمرز و شاگردانش موجود است. لطفاً اینجا را کلیک کنید تا ببینید که چطور میتوانید بصورت ماهیانه با مبالغ اهدایی خود در این امر خطیر یعنی گسترش انجیل به تمام جهان حتی ملل مسلمان و هندو به ما کمک کنید.
هر وقت برای دکتر هایمرز مطلبی مینویسید، همیشه کشور محل زندگی خودتان را قید بفرمایید. ایمیل دکتر هایمرز rlhymersjr@sbcglobal.net میباشد.
وجدان داغ شدهTHE SEARED CONSCIENCE دکتر ر. ل. هایمرز خطابه کلیسای باپتیست لس آنجلس "روحالقدس صریحأ میفرماید که در زمانهای آخر بعضیها از ایمان دست خواهند کشید و به ارواح گمراه کننده و از تعالیم شیاطین پیروی میکنند. از تعالیم ریاکارانۀ دروغ گویان استفاده کرده و وجدانشان طوری بی حس خواهد گردید که گویی با آهنی داغ سوخته شده است" (اول تیموتیوس ۲-۴:۱). |
کلام خدا تعلیم می دهد که وضع نوع بشر در ایام آخر بدتر و بدتر می شود. هر نشانه ای که می بینیم به این حقیقت دلالت می کند که ما حالا در ایام آخر زندگی می کنیم. به یک ترجمه جدید در این رابطه گوش بدهید. ببینید که مردم چطور در ایام آخر این دوره تاریخ بشر عمل می کنند. این ترجمه می گوید،
"در زمانهای آخر، مسیحی بودن بسیار دشوار خواهد بود زیرا مردم، خودپرست، پول دوست، مغرور و متکبر خواهند بود؛ و خدا را مسخره کرده، نسبت به والدین نامطیع و ناسپاس خواهند شد و دست به هر عمل زشتی خواهند زد. مردم، سنگدل و بی رحم، تهمت زن، ناپرهیزگار، خشن و متنفر از خوبی خواهند بود، و کسانی را که میخواهند زندگی پاکی داشته باشند، به باد تمسخر خواهند گرفت؛ در آن زمان، خیانت در دوستی امری عادی بنظر خواهد آمد؛ انسانها خود رأی، تندخو و مغرور خواهند بود، و عیش و عشرت را بیشتر از خدا دوست خواهند داشت... در واقع، همه آنانی که میخواهند مطابق اراده خدا زندگی کنند، از دشمنان مسیح رنج و آزار خواهند دید. اما افراد نادرست و علمای دروغین، روز به روز بدتر شده، بسیاری را فریب خواهند داد و خود نیز فریب شیطان را خواهند خورد" (دوم تیمویوس ۱۳-۱۲؛ ۴-۳:۱ ترجمه جدید).
همه ما با این شرایط وحشتناک در ایام آخر روبرو هستیم. این چیزی است که شما در این ایام ارتداد و گناه با آن روبرو هستید. تعجبی ندارد که کتاب مقدس می گوید ما در ایام سخت و خطرناکی بسر می بریم. عجیب نیست که در ایام انحراف جنسی زندگی می کنیم. هیچ عجیب نیست که فیلم های سینمایی اینطور ناگوار، پر از شهوت و خون آشامها و قتل های پر از خون هستند. اصلاً عجیب نیست که مردم دوستدار روز هالووین و شیاطین و مرگ شده اند. عجیب نیست که کلیساهای ما خالی و جوانها به مهمانی های کنترل نشده می روند و مواد مخدری مثل ماری جوانا و روان گردان استفاده می کنند. عجیب نیست به شما می خندند اگر هر یکشنبه به کلیسا می آیید. تعجبی ندارد که وقتی زندگی پاکی دارید و دعا می کنید و کتاب مقدس می خوانید فکر می کنند شما عجیب و غریب هستید. به این دلیل است که کلام خدا می گوید، "در ایام آخر روزگار سختی خواهد بود" (دوم تیموتیوس ۳:۱).
ولی علت تمام این گناهان، سردرگمی ها و کشتن ها چیه؟ چرا سیاستمداران ما اینقدر شریر شده اند؟ چرا بزهکاران و خلافکاران در خیابانها جمع می شوند و به مامورین پلیس تیراندازی می کنند و ساختمان ها را به آتش می کشند؟ چه چیزی پشت بمب گزاری ها و قتل های انجام شده توسط مسلمانهای تروریست روزگار ما است؟ و چرا نسل شما کلیساها را ترک کردند تا زندگی خودخواهانه و پر از گناه را دنبال کنند؟ جواب آن در متن مورد نظر ما داده شده،
"روحالقدس صریحأ میفرماید که در زمانهای آخر بعضیها از ایمان دست خواهند کشید و به ارواح گمراه کننده و از تعالیم شیاطین پیروی میکنند. از تعالیم ریاکارانۀ دروغ گویان استفاده کرده و وجدانشان طوری بی حس خواهد گردید که گویی با آهنی داغ سوخته شده است" (دوم تیموتیوس ۲-۴:۱).
روح القدس "صریحاً" در این رابطه صحبت می کند. معنی آن این است که خدا درباره آن خیلی روشن حرف می زند. او می خواهد که ما این حقیقت مهم را بشناسیم. خدا بزبان ساده و روشن می خواهد که شما بدانید که ارواح ناپاک واقعاً وجود دارند. خدا می گوید که آنها ارواح ناپاک فریبکار [گول زننده] هستند. ارواحی که شما را به سمت تعالیم غلط "آموزه های شیاطین" هدایت می کنند. این تعالیم غلط را معلمین ریاکار ارایه می دهند. آنها ممکن است معلمین شما در مدرسه یا دانشگاه باشند. آنها دروغ فرضیه تکامل را به شما یاد می دهند. آنها می گویند که چیزی جز حیوان نیستید. آنها به شما یاد می دهند که خدایی وجود ندارد. آنها به شما یاد می دهند که چیزی بعنوان غلط یا درست وجود ندارد. آنها یاد می دهند که کتاب مقدس پر از اشتباه است. حتی خیلی از والدینتان این دروغ ها را یاد می دهند! عجیب نیست که شهرهای ما پر از جرم و جنایت شده. عجیب نیست که نمی دانید چه چیزی را باور کنید.
این افراد شیطانی این کارها را انجام می دهند چون وجدانشان "با آهن داغ شده." یعنی وجدانشان سوخته و آسیب دیده. وجدانشان توسط شیاطین سوخته شده تا جایی که بی حس شده. سوخته و خشکیده تا جایی که وجدانشان دیگر نمی تواند فرق بین درست و غلط را تشخیص بدهد. شیاطین حالا کنترل کامل قلب و ذهنشان را در اختیار دارند.
هدف این شیاطین از بین بردن وجدان شما هم هست. آنها می خواهند که شما را تحت کنترلشان دربیاورند. و اینکار را با داغ کردن وجدانتان انجام می دهند.
وقتی خدا انسان را آفرید به او وجدان داد. او در انسان "نفس زنده" دمید. واژه عبری آن "نشماه" است. نشماه به انسان دو چیز داد که حیوان ندارد – اول، توانایی شناخت خدا و دوم، توانایی شناخت درست از نادرست.
شما فیلم "پینوکیو" ساخت دیزنی را دیده اید؟ پینوکیو یک عروسک چوبی بود. ولی می خواست که به یک پسر واقعی تبدیل بشود. ولی وقتی عروسک بود وجدان نداشت. بجای وجدان یک جیرجیرک کوچک داشت که به او می گفت چی درست و چی غلط است. وقتی که جیرجیرک پیشش نبود دچار مشکلات زیادی می شد. ولی وقتی به یک پسر واقعی تبدیل شد دیگر احتیاجی نداشت که جیرجیرک راهنمایی اش کند. وقتی که یک پسربچه واقعی شد یک وجدان واقعی هم پیدا کرد که درست را از نادرست تشخیص می داد.
درست عکس این قضیه برای اولین انسان که حضرت آدم باشد اتفاق افتاد. وقتی آدم گناه کرد آدمیتش را از دست داد و تبدیل شد به عروسکی در دستان شیطان. آنموقع شیطانکی وجدانش را تباه کرد و به عروسکی در دستهای شیطان تبدیل کرد. وقتی آدم گناه کرد وجدانش با آهن داغ شد و دیگر درست کار نکرد. وقتی خدا بخاطر گناهش با او روبرو شد شروع به بهانه آوردن کرد. بجای احساس محکومیت کردن بخاطر گناهش، سعی کرد از خدا پنهان بشود. وقتی خدا او را پیدا کرد، آدم برای گناهش بجای اینکه آنرا اعتراف کند بهانه جویی کرد. پسر اولش قائن هم وجدان تباه شده پدرش را به ارث برد. حتی وقتی که برادش را به قتل رساند، هیچ احساس محکومیتی نسبت به گناه نکرد. بجای اعتراف به گناهش بهانه تراشی کرد. بجای اعتراف به گناهش بدتر و بدتر شد. وجدانش آنموقع توسط شیطان با آهن های داغ زیادی سوزانده شد. "و قائن از حضور خداوند رفت" و در سرزمین نود ساکن شد که به معنای سرزمین "سرگردانی" است. هیچ احساس نیاز به بخشوده شدن از گناهش نکرد. از خدا عصبانی هم بود. او به یک خانه بدوش تبدیل شد و سرگردان در دنیا تا روزی که مرد و به جهنم رفت. شیطان او را وسوسه کرد. شیطان مجبورش کرد که برادش را بکشد. بعد شیطان قلبش را با آهن داغی سوزاند – و برای نجاتش دیگر خیلی دیر شده بود. وقتی شیطان وجدانتان را داغ می کند، اینکار را تا آنجا ادامه می دهد که دیگر برای نجاتتان دیر شده باشد. دیگر احساس پشیمانی نمی کنید. وجدانتان خواهد مرد. دیگر نمی توانید پیش عیسی بیایید تا با خونش پاک بشوید. در زندگی سرگردان می شوید تا روزی که بمیرید و تا ابد در جهنم بمانید. اگر به گناه ادامه بدهید این اتفاق برای همه شمایی که اینجا هستید می افتد تا جایی که وجدانتان داغ بشود. تا آنجا که دیگر وجدانتان احساس محکومیت نسبت به گناه نمی کند. تا جایی که دیگر نمی توانید پیش عیسی بیایید تا با خونی که روی صلیب ریخت پاک بشوید. کسی که نمی تواند احساس محکومیت به گناه بکند هیچوقت نجات پیدا نمی کند. خدا دیگر از چنین کسی دست برمی دارد. او مرتکب گناهی نابخشودنی شده. او مثل قائن به برده ابلیس تبدیل شده.
به شما هشدار می دهم که اجازه ندهید که وجدانتان را ابلیس داغ کند و بسوزاند. از گناه برگردید و پیش عیسی بیایید قبل از اینکه وجدانتان برای همیشه داغ بشود.
شما با وجدان معیوب و ناقص بدنیا آمدید. این وجدان را مثل قائن از آدم به ارث بردید. بعنوان یک بچه هم وجدانتان را داغ کردید. هر وقت به والدینتان دروغ گفتید، بیشتر قلبتان را داغ کردید. هر وقت چیزی دزدیدید، بیشتر آنرا داغ کردید. هر وقت در مدرسه تقلب کردید، بیشتر آنرا داغ کردید. هر وقت به صحنه های مستهجن نگاه کردید و خودتان را با افکار جنسی تحریک کردید، بیشتر وجدانتان را سوزاندید. نهایتاً اینکارها را به قصد کردید – یعنی وجدانتان را هر چه بیشتر با گناه داغ کردید. گناهانی که هیچکس از آنها با خبر نیست. گناهانی که باعث می شوند مادرتان بخاطرشان شرمنده بشود. وجدانتان هر چه بیشتر داغ می شود تا جاییکه بالاخره گناهانی را مرتکب می شوید که هیچوقت راجع بهشان فکر هم نکرده بودید. ولی حالا آنها را انجام می دهید و لذت می برید – و اصلاً ناراحت هم نمی شوید. می دانید چه گناهانی دارید. لازم نیست که من به آنها اشاره کنم. شما دیگر نگران آنها نیستید. در واقع دوست دارید که حالا گناهکار هستید.
به این دلیل است که بعضی از شما از آمدن به کلیسا نفرت دارید. وقتی درباره گناهتان حرف می زنیم متنفر می شوید. بعضی از شما از من بدتان می آید که درباره گناهتان حرف می زنم. بعضی از شما خوشحال شدید وقتی من مریض بودم و نمی توانستم دیگر جدی موعظه کنم. خوشحال بودید که جان کیگن و نواح سانگ بجای من موعظه می کردند. فکر کردید که آنها مثل من سخت نمی گیرند. ولی حالا می بینید که آنها هم علیه گناهانتان حتی سختتر از من موعظه می کنند. حالا بعضی از شما فکر می کنید که می توانید فقط با ترک کردن کلیسا از این موعظه ها خلاص بشوید! می دانم که چه کسانی اینطور فکر می کنند. با تمام وجود از من نفرت دارید! دلتان می خواست که من اینجا نبودم. همین آرزو را برای نواح و جان هم خواهید کرد. وجدانتان آنقدر داغ و خشک شده که برنامه ریزی می کنید از این کلیسا بروید. ابلیس شما را در چنگ خودش گرفته. او شما را با آهن داغ علامت گذاشته. زمانی بود که شاید می توانستید برای نجات پیش عیسی بیایید. ولی حالا بعضی از شما از عیسی هم نفرت دارید! از شنیدن اسم عیسی هم نفرت دارید!
چطور می توانید اینقدر از عیسی نفرت داشته باشید؟ او بیشتر از هر کس دیگری شما را دوست دارد و محبت می کند! عیسی جلال آسمانی را کنار گذاشت و به این دنیا آمد و بخاطر شما عذاب کشید. گناه شما بر جان بیگناه او قرار گرفت. در باغ جتسیمانی قطرات درشت خون عرق کرد تا شما را نجات بدهد. وقتی او را می زدند و ریش او را می کندند و آب دهان به رویش انداختند خاموش ایستاده بود تا شما را نجات بدهد. هیچکس را در زندگی تان پیدا نمی کنید که آنقدر دوستتان داشته باشد که اینطور عذاب بکشد تا شما را نجات و شفا بدهد و حیات جدید به شما عطا کند. عیسی شما را دوست دارد. شما را نجات می دهد. ترس شما را آرام می کند و روح شما را شفا می دهد. او وجدان شکسته و مایوس شما را از نو می سازد. به این دلیل است که برای شما روی صلیب جانش را داد. میخ های بزرگی را در دستها و پاهایش کوبیدند. زیر آفتاب داغ و سوزان روی صلیب آویزان بود – تا آنجا که زبانش از شدت خشکی به سقف دهانش چسبیده بود.
عیسی از شما متنفر نیست. چطور می تواند از شما متنفر باشد؟ به این دنیا آمد چون شما را دوست داشت. روی صلیب با مرگ خیلی وحشتناکی جانش را از دست داد چون شما را دوست دارد. عیسی همیشه شما را دوست داشته. و عیسی حالا هم شما را دوست دارد.
شهادتنامه من درست برعکس شهادتنامه جان کیگن است. ولی در واقع مثل همان است. جان نسبت به گناهانش مغرور بود و از آزار مردم لذت می برد. من هیچ احساس غروری نسبت به گناهانم نداشتم و هیچوقت سعی نکردم که مردم را اذیت کنم. جان خودش را با کسانی که از خدا نفرت داشتند یکی می دانست – به عبارت دیگر، با بچه های گمشده ی کلیسایی. من از بچه کلیساها خوشم نمی آمد و تا آنجا که می توانستم از آنها فاصله می گرفتم. فقط چند هفته طول کشید تا جان احساس محکومیت نسبت به گناه بکند. من حدود هفت سال این احساس محکومیت نسبت به گناه را داشتم. جان می خواست که پسر بدی باشد. من می خواستم که پسر خوبی باشم. در این موارد، شهادتنامه هایمان کاملاً متضاد و مخالف هم هستند.
ولی دقیقاً به دو طریق مثل هم بودیم. هر دوی ما سعی می کردیم که نجات پیدا کنیم و نتوانستیم. جان گفت، "نمی توانستم با اراده خودم پیش مسیح بیایم، نمی توانستم تصمیم بگیرم که یک مسیحی بشوم و این باعث می شد که خیلی احساس ناامیدی کنم." این دقیقاً احساسی بود که من داشتم. جان فقط چند هفته احساس محکومیت نسبت به گناه را تجربه کرد. من حدود هفت سال این تجربه را داشتم. جان گفت خدا او را بسمت مسیح هدایت کرد، "چون من با اراده خودم هیچوقت پیش عیسی نمی آمدم." این دقیقاً چیزی بود که برای من هم اتفاق افتاد. جان سعی می کرد که آدم بدی باشد. من سعی می کردم که آدم خوبی باشم. ولی هر دوی ما به خودمان اعتماد داشتیم و هیچکداممان به مسیح اعتماد نمی کردیم.
من سعی کردم که آدم خوبی باشم. خدا می داند که چقدر تلاش کردم تا پسر خوبی باشم. سیگار کشیدن را کنار گذاشتم. هر یکشنبه صبح به کلیسا می رفتم. هر یکشنبه شب به کلیسا می رفتم. از زندگی راحت دست کشیدم تا شبان بشوم. وقتی ۱۷ سال داشتم خودم را برای موعظه کردن تسلیم کلیسا کردم. در سن ۱۹ سالگی جواز موعظه کردن برای کلیسای باپتیست را گرفتم. چند ماه بعد رفتم که میسیونر یا مبلغی در کلیسای چینی بشوم. هر فکری که داشتم برای یک پسر خوب بودن بود. ولی آنها حقیقت را درباره من نمی دانستند. نمی دانستند چه قلب بدی داشتم. نمی دانستند که من مثل آن فریسی بودم که عیسی در لوقا ۱۸ درباره اش صحبت کرد – کسی که سعی می کرد با خوب بودن نجات پیدا کند. من مثل یک پسربچه چینی بودم. ولی نتوانستم به اندازه ای خوب باشم که وجدانم به من نگوید که باطناً یک گناهکار بودم. یک گناهکار کثیفی که اصلاً عیسی را دوست نداشت. تا اینکه یکروز صبح عیسی پیش من آمد و فهمیدم که من را دوست دارد. هیچوقت این را قبلاً نمی دانستم. فکر می کردم که از بچه های کلیسا بهتر بودم – ولی راستش بدتر از آنها بودم. یکجور مذهب داشتم، ولی اصلاً عیسی را نمی شناختم. و بعد او پیشم آمد. من که خودم هیچوقت پیش او نمی رفتم. فکر می کردم که به اندازه کافی خوب بودم، حتی با اینکه وجدانم می گفت که آن همه اش دروغ بود. بعد عیسی پیشم آمد. حتی ازش نخواستم که نجاتم بدهد. ولی او اینکار را کرد. پیشم آمد و من را پیش خودش کشید. من را با خون گرانبهایش پاک کرد.
یکنفر از من پرسید، "جناب کشیش، چرا همیشه درباره خون عیسی حرف می زنی؟" خیلی ساده است. خون او کاری برای من کرد که خودم نمی توانستم برای خودم انجام بدهم. آنقدر من را دوست داشت و محبت کرد که با خونش روح و جان گناه آلود من را شست و پاک کرد.
عیسی شما را هم دوست دارد. او پیش شما هم می آید. به عیسی اعتماد کنید و گناه و وجدان و شکها و وسوسه هایتان همه در خون گرانقدرش به سفیدی برفت شسته و پاک می شوند – چون شما را هم دوست دارد و محبت می کند!
هیچوقت کسی من را دوست نداشت و محبت نکرد. من یک مطرود رانده شده بودم. وقتی دو سالم بود پدرم خانه را ترک کرد و رفت. وقتی دوازده سالم شد دیگر نمی توانستم با مادرم زندگی کنم. با کسانی زندگی کردم که من را نمی خواستند. هیچکس من را نمی خواست. و این باعث شد که مثل یک فریسی سرد باشم. از همه شان می خواستم بهتر باشم! می خواستم یک مسیحی باشم!
ولی نتوانستم اینکار را بکنم! خیلی سعی کردم! ولی نتوانستم موفق بشوم. دیگر گم شدم – در مذهب گم شدم! ولی عیسی من را دوست داشت. یکدفعه فهمیدم که من را محبت می کند. بعد پیشم آمد و جانم را با خونش نجات داد. اگر ریاکاری مثل من را توانست نجات بدهد، هر کسی را که امروز اینجاست می تواند نجات بدهد. شما را دوست دارد. همه گناهتان را می شوید – گناه قلبتان را و گناه زندگی تان را. شما را محبت می کند. پیش شما خواهد آمد. با خون مقدسش شما را طهارت می دهد. می دانم که اینکار را می کند چون شما را دوست دارد. آمین.
صدای ناجی را می شنوم، "قوتت به راستی کم است؛
فرزند ضعف، هشیار باش و دعا کن، در من خودت را پیدا کن."
عیسی دینم را پرداخت، فقط به او مدیونم؛
گناه یک لکه ارغوانی گذاشت که او آنرا به سفیدی برف شست.
خداوندا، اکنون به راستی قوتت که فقط از آن توست را می یابم،
که می تواند جذامی را پاک کند و قلب سنگی را ذوب کند.
عیسی دینم را پرداخت، فقط به او مدیونم؛
گناه یک لکه ارغوانی گذاشت که او آنرا به سفیدی برف شست.
چون چیز نیکویی ندارم که با آن فیضت را طلب کنم،
رداهایم را در خون بره جلجتا تمیز خواهم کرد.
عیسی دینم را پرداخت، فقط به او مدیونم؛
گناه یک لکه ارغوانی گذاشت که او آنرا به سفیدی برف شست.
(“Jesus Paid It All” by Elvina M. Hall, 1820-1889).
هر وقت برای دکتر هایمرز مطلبی می نویسید، همیشه کشور محل زندگی خودتان را برای ایشان قید بفرمایید، در غیر اینصورت نمی تواند به شما جواب بدهد. اگر این خطابه شما را برکت داد، دکتر هایمرز می خواهد اینرا از طرف شما بشنود، ولی وقتی برای دکتر هایمرز می نویسید به او بگویید که اهل چه کشوری هستید. ایمیل دکتر هایمرز این است (اینجا را کلیک کنید) rlhymersjr@sbcglobal.net می توانید به هر زبانی برای دکتر هایمرز بنویسید، اما اگر می توانید به زبان انگلیسی بنویسید. اگر می خواهید با پست برای او بنویسید، آدرس او چنین است: P.O. Box 15308, Los Angeles, CA 90015. می توانید با شماره تلفن ۰۴۵۲-۳۵۲ (۸۱۸) با او تماس بگیرید.
( پایان موعظه)
شما می توانید موعظه های دکتر هایمرز را هر هفته در اینترنت به این آدرس بخوانید
www.sermonsfortheworld.com
روی "موعظه ها بفارسی" کلیک کنید.
متن دستنویس این خطابه ها از حق چاپ برخوردار نیست. شما می توانید بدون اجازه دکتر هایمرز از آنها استفاده
کنید. اما تمام پیامهای ویدیویی دکتر هایمرز و تمام ویدیوهای دیگر کلیسای ما، از حق چاپ برخوردارند و فقط با
گرفتن اجازه قابل استفاده هستند.
آیات خوانده شده پیش از موعظه توسط آقای آرون یانسی: دوم تیموتیوس ۸-۳:۱.
سرود تک نفره پیش از موعظه توسط آقای نواح سانگ:
“Jesus Paid It All” (by Elvina M. Hall, 1820-1889).