Print Sermon

هدف این وبسایت این است که متن رایگان خطابه‌ها و ویدیوی آنها را در سراسر جهان در اختیار شبانان و میسیونرها قرار بدهد، بخصوص برای کشورهای جهان سوم که در آنها فقط چند دانشکده الهیات یا مدرسه دینی ممکن است باشد یا اصلأ وجود نداشته باشد.

متن مکتوب این خطابه‌ها و ویدیوها را هر ماه حدود یک و نیم میلیون رایانه در بیش از ۲۲۱ کشور از آدرس اینترنتی www.sermonsfortheworld.com دریافت می‌کنند. صدها نفر دیگر هم ویدیوی آنها را در یوتیوپ تماشا می‌کنند ولی زود از آن دست می‌کشند و به وبسایتمان مراجعه می‌کنند. یوتیوپ افراد را به وبسایتمان هدایت می‌کند. متن دستنویس خطابه‌ها هر ماه به ۴۳ زبان و به ۱۲۰ هزار رایانه ارائه می‌شود. این خطابه‌ها از حق چاپ برخوردار نیستند، در نتیجه واعظین می‌توانند بدون گرفتن اجازه از آنها استفاده کنند. همچنین صدها ویدیو از موعظه‌های دکتر هایمرز و شاگردانش موجود است. لطفاً اینجا را کلیک کنید تا ببینید که چطور می‌توانید بصورت ماهیانه با مبالغ اهدایی خود در این امر خطیر یعنی گسترش انجیل به تمام جهان حتی ملل مسلمان و هندو به ما کمک کنید.

هر وقت برای دکتر ‌هایمرز مطلبی می‌نویسید، همیشه کشور محل زندگی خودتان را قید بفرمایید. ایمیل دکتر هایمرز rlhymersjr@sbcglobal.net می‌باشد.


دیماس مرا ترک کرده!

!DEMAS HAS FORSAKEN ME
(Farsi)

دکتر ر. ل. هایمرز
.by Dr. R. L. Hymers, Jr

خطابه کلیسای باپتیست لس آنجلس
صبح روز یکشنبه، ۱۷ آوریل ۲۰۱۶
A sermon preached at the Baptist Tabernacle of Los Angeles
Lord’s Day Morning, April 17, 2016

"زیرا که دیماس برای محبت این جهان حاضر مرا ترک کرده"
(دوم تیوتیوس ۴:۱۰)

پولس راجع به این مرد که نام او دیماس است سه مرتبه در عهد جدید صحبت می کند. او بعنوان همکار پولس در رساله به فیلمون آیه ۲۴ ذکر شده است. ولی در کولسیان ۴:۱۴ فقط اشاره ای به او شده است. دکتر مک گی گفته،

وقتی پولس برای اولین بار به دیماس اشاره کرد، او را همکار خودش معرفی می کند. در اینجا [در کولسیان ۴:۱۴] او فقط می گوید، "و دیماس"؛ من فکر می کنم که این نشان می دهد پولس واقعاً راجع به او در آنموقع مطمئن [نبود]. بعد هم که دیماس پولس را ترک [می کند]. چه واقعه تاسف باری (J. Vernon McGee, Th.D., Thru the Bible, volume V, p. 365; note on Colossians 4:14).

پس وقتی به متن مورد نظرمان می رسیم، پولس می گوید،

"زیرا که دیماس برای محبت این جهان حاضر مرا ترک کرده" (دوم تیموتیوس ۴:۱۰)

واژه یونانی ترجمه شده برای "ترک کرده" به معنای "کاملاً ترک کردن، کسی را با وضعیتی ناراحت کننده ترک کردن" (MacArthur Study Bible).

اگر مثل یک مسیحی واقعی زندگی و رفتار کنید چنین تجربه ای را بارها از مردم دیگر مشاهده خواهید کرد. سالها پیش به عکسهای قدیمی همسرم از روز تولدش نگاه می کردم. حقیقتش این عکسها بیست و پنج سال پیش گرفته شده بودند. همسرم امروز هم به همان زیبایی جلوه می کند. ولی من خیل پیرتر به نظر می رسم چون بخاطر معالجات و درمان های مربوط به سرطان اضافه وزن پیدا کردم. در یکی از عکسها، همسرم با یک گروه دوازده نفری نشسته است. از آن دوازده نفر فقط سه نفر هنوز در این کلیسا هستند – آیلینا، لسلی و جناب پرودام. نه نفر دیگر ما را ترک کردند. با شناختی که از هر کدامشان دارم فقط می توانم چیزی را که پولس گفت بگویم،

"زیرا که [آنها] برای محبت این جهان حاضر مرا ترک کرده[اند]" (دوم تیموتیوس ۴:۱۰).

این مطلب در مورد هر نه عضو کلیسا در آن عکس صادق است. آنها ما را ترک کردند و بسوی دنیا رفتند. آیا دوباره چنین اتفاقی خواهد افتاد؟ بله، البته که خواهد افتاد. در اصل هر کسی که این دنیای حاضر را دوست دارد دیر یا زود کلیسای ما را ترک می کند. آنها که می مانند بدون شک عکسی از زمان حاضر را خواهند دید – و خواهید توانست به آدمهایی که در آن عکس هستند نگاه کنید و بدانید که آنها هم "برای محبت این جهان حاضر" ما را ترک کردند.

این را نمی گویم که احساس بدی داشته باشید. فقط می گویم که وقتی این اتفاق افتاد تعجب نکنید. این سخنان در کتاب مقدس برای هشدار به ما داده شده. این اتفاق فقط برای پولس رسول نخواهد افتاد. بلکه برای من و شما هم رخ خواهد داد.

"زیرا که دیماس برای محبت این جهان حاضر مرا ترک کرده."

مشکل دیماس چه بود؟ تفسیر متیو هنری می گوید که دیماس "بخاطر کارهای دنیوی از رسالت خودش دست کشید، کارهایی که او را گرفتار کرد... مسیح و انجیلش را ترک کرد و فراموش کرد و به عشق این دنیا گرفتار شد. نکته مهم: محبت به این جهان حاضر اغلب عامل ارتداد از حقایق و راههای عیسی مسیح می شود" (یادداشتی بر دوم تیموتیوس ۴:۱۰).

دکتر مک آرتور در مورد خون مسیح اشتباه می کند. ولی چیزهای دیگری می گوید که حقیقت دارند. دکتر مک آرتور گفته، "دیماس یک شاگرد متعادل و ملایمی بود که هیچوقت تقاصی برای سپردن تعهد واقعی به مسیح پس نداد" (MacArthur Study Bible, ibid.). چنین شخصی در مثل کارنده توصیف شده است،

"و آنان... کسانی می‌باشند که چون کلام را می‌شنوند، آن را به شادی می‌پذیرند و اینها ریشه ندارند؛ پس تا مدتی ایمان می‌دارند و در وقت آزمایش، مرتد می‌شوند" (لوقا ۸:۱۳).

آنها هیچوقت بازگشتی واقعی را تجربه نکرده اند. آنها در مسیح ریشه نگرفته اند. در نتیجه، وقتی وسوسه می شوند، از کلیسایشان دور می شوند و به راههای این جهان کشیده می شوند. این اتفاق اغلب در طی زمان تغییر روی می دهد. زمان تغییر برای دیماس وقتی پیش آمد که پولس به زندان افتاد. همه چیز برای او تغییر کرد. و در آن زمان تغییر بود که روشن شد که او ریشه واقعی در مسیح ندارد – و او بسوی دنیا رفت و پولس را تنها گذاشت.

ما می بینیم که این اتفاق زمانی رخ می دهد که جوانها از دانشگاه فارغ التحصیل می شوند. این زمان تغییر است. آنها فکر می کنند که هیچ کس دیگری از این مرحله نگذشته! ای وای! من یک راه پیش روی خودم دارم! از من انتظار نداشته باشید برای مسیح رنج بکشم و امین و وفادار هم باشم! آن زمانی بود که من بچه بودم! حالا که بزرگ شدم باید نیرویم را صرف کارم کنم. این چیزها را نمی فهمید؟ این حرفه و کار من است!" البته، من کاملاً این را درک می کنم! ببینید، من هم همین مسیر را طی کردم. تفاوت بین ما این است که من الگوی پولس را دنبال کردم و شما با این جهان حاضر گرفتار می شوید. فرق ما این بود که من بازگشت کردم – و شما فقط یک "تصمیم" مصنوعی و دروغی گرفتید. وقتی که مورد آزمایش قرار گرفتید، ریشه نداشتید! من در مسیح ریشه داشتم و شما هیچوقت این ریشه را نداشتید! به همین سادگی که گفتم!

یا اینکه وسوسه معمولاً در یک وقت دیگر تغییر رخ می دهد. جوانها عاشق می شوند، نامزد می کنند و در آن مدت کلیسا را ول می کنند و غرق این دنیا می شوند.

یا وقتی این اتفاق می افتد که صاحب بچه می شوید. فکر می کنید، "بالاخره، من حالا بچه دارم! نمی توانید حالا انتظار داشته باشید که من ایماندار باقی بمانم!" هیچوقت فکر نمی کنند دیگرانی که اینجا هستند در آوردن بچه هایشان به هر مراسم کلیسایی امین هستند. فکر می کنید که هیچ کس قبل از شما چنین تجربه ای نداشته! ولی دلیل اصلی این است که در مسیح ریشه ندارید – فقط بازگشتی دروغین را تجربه کردید، نه واقعی! اگر وقتی از دانشگاه فارغ التحصیل می شوید، مسیر غلط را انتخاب کنید، هیچوقت به راه راست برنخواهید گشت. ممکن است کاری در کلیسا انجام بدهید، ولی سرباز قدیر مسیح که می توانستید باشید نخواهید شد! چیزی که باید می شدید! رابرت فراست شاعر مشهور گفته،

این را با افسوس خواهم گفت
سالهای سال بعد که:
دو راه در جنگل از هم جدا میشد و من –
راهی را که کمتر پیموده شده بود برگزیدم،
و آن زندگی ام را به کل عوض کرد.
   (“The Road Not Taken” by Robert Frost, 1874-1963).

به محض اینکه مسیر اشتباه را بگیرید، دیگر راه برگشتی نیست. در طی پنجاه و هشت سال خدمت کلیسایی ام، هیچوقت ندیدم که کسی از راه غلط برگردد! هیچکس! فراموش نکنید، دیماس هیچوقت به سمت پولس برنگشت – و شما هم برنمی گردید! معنی این مطلب این است که خیلی مواظب باشید که کدام راه را در تغییرات زندگی انتخاب می کنید. دنیا به شما می گوید که می توانید زندگی تان را بارها از نو بسازید. ولی وقتی دنیا این را به شما می گوید دروغ است. هیچوقت ندیده ام زندگی ای دوباره کاملاً از نو ساخته بشود. زنی را می شناختم که ناامیدانه سعی می کرد زندگی اش را از نو بنا کند. وقتی در اتاقی اجاره ای در منزلش زندگی می کردم بارها این را گفته بود. بعد از اینکه سالها سعی کرد تا زندگی اش را از نو بسازد، عقلش را دیگر از دست داد. این داستان واقعی است! مواظب باشید که کدام راه را انتخاب می کنید ای دوستان من! این زن می گفت "اگر راه مسیح را انتخاب کنم، چیزی را از دست خواهم داد! چیز خیلی با ارزشی را از دست خواهم داد." و در نتیجه عقلش را از دست داد – همانطور که دیماس روحش را گم کرد!

"زیرا که دیماس برای محبت این جهان حاضر مرا ترک کرده."

من سه ربع قرن زندگی کرده ام. وقتی اینقدر عمر کنید می توانید ستونی از چهره هایی که در زندگی از کنارتان گذشته اند را ببینید. ستون های متمادی از صورت ها! دسته دسته، صدتایی، هزارتایی! ستون بعد از ستون از صورت های مردم. و آن صورتها چه می گویند؟ در حالیکه از مقابل من به درون تاریکی می گذرند، می گویند، "چیزی در این دنیا وجود ندارد که ارزش از دست دادن روحتان را داشته باشد! واقعاً می خواهید روحتان را برای این دنیا از دست بدهید! دیوانه شدید؟" این است چیزی که این افراد در گوش من زمزمه می کنند در حالیکه به درون تاریکی فرو می روند.

شما می گوید، "من یک عمر وقت پیش روی خودم دارم." گوش نمی کنید وقتی می گویم که عمرتان فقط چند ماه بیشتر نیست. آنچنان عمرتان می گذرد که نخواهید فهمید چطور گذشت، و آن وقت لبه آن شب ابدیت می ایستید و دیگر برای بازسازی زندگی تان خیلی دیر شده! هیچکس نمی تواند زندگی اش را دوباره بسازد اگر مسیر کم پیموده شده را انتخاب نکند. فراموش نکنید، دیماس برنگشت! حالا داستان چند نفر مثل این را برایتان تعریف می کنم.

پدر دختری یک واعظ بود. این دختر در کلیسا پیانو می زد. یک دختر ساده که چیز خاصی برای تماشا کردنش نبود. پس وقتی یک پسر بدی پیدا شد که به او نگاه کرد دنبالش راه افتاد و ایمانی را که هیچوقت واقعاً نشناخته بود فراموش کرد و دنبال این پسر به راه افتاد، تا اینکه او قلبش را شکست و این دختر ناچار شد که برای امرار معاش هر دوتایشان کار کند. دیگر نمی توانستم کمکش کنم. خیلی پیر شده بود و متاسفانه دیگر نمی شنید. روی پشتم و زیر باران او را به بیمارستان در جایی که از دنیا رفت حمل کردم. قلب او سالها پیش از آن مرده بود. پیانوی او را در اتاق نشیمنم نگه داشتم تا یادآور راهی باشد که او انتخاب نکرد.

بزرگترین پسر خانواده بود اولین کسی بود که مزرعه شان را ترک کرد. می دانست چی می خواست، پس به آن رسید، او با دختری ثروتمند ازدواج کرد و خودش هم پول زیادی بدست آورد. همسر نازایش خیلی می خواست که دختر کوچکی داشته باشد، پس او برایش یکی خرید. او حالا پول زیادی داشت. فکر می کرد می تواند همه چیز را بخرد! بعد همسرش از دنیا رفت. بعد دخترش به راه بد رفت. پس او ماند و خانه بزرگش. او را در حالی پیدا کردند که خودش را در اتاقش حبس کرده بود و هفت تیری در دست داشت و با سکته مغزی که کرده بود بدنش فلج شده بود. رفتم و او را در بیمارستان دیدم. نمی توانست صحبت کند. دستش را گرفتم که برای او دعا کنم. مثل یک حیوان وحشی فریاد بلندی زد که نتوانستم باور کنم. دفعه بعد که او را دیدم در تابوت گرانی دراز کشیده بود. یک مگس روی صورتش نشسته بود. او خیلی پولدار بود، ولی جانی نداشت که مگس را از صورتش بپراند. من یکی از نقاشی هایش را در اتاق نشیمنم نگه داشتم که یادآور راهی باشد که او هیچوقت انتخاب نکرد.

شما می گوید، "من یک عمر جلو روی خودم دارم." گوش نمی کنید وقتی می گویم که این عمر چند صباحی بیش نیست. آنچنان عمرتان می گذرد که نخواهید فهمید چطور گذشت، و آن وقت لبه آن شب ابدیت می ایستید و دیگر برای بازسازی زندگی تان خیلی دیر شده! هیچکس نمی تواند زندگی اش را دوباره بسازد اگر مسیر کم پیموده شده را انتخاب نکند. فراموش نکنید، دیماس هیچوقت پیش پولس برنگشت.

یکشنبه شب گذشته دکتر کیگن درباره زندگی من با شما صحبت کرد. گفت که زندگی ام "سالها نبرد، خیانت ها و شکست ها" بود. شاید بنظر شما اینطور رسیده باشد که زندگی یک کشیش خیلی سخت، طولانی و پر از دشمنی هاست. شاید فکر کردید که این من بودم که مسیر اشتباه در جاده زندگی را انتخاب کردم. شاید دیماس هم اینطور فکر کرد وقتی که پولس را در غل و زنجیر دید که در زندان رنج می برد. من و همسرم به آن زندان تاریک در شهر رم رفتیم. در واقع داخل سلولی که پولس از آنجا رساله دوم تیموتیوس را نوشت هم رفتیم. و دیماس ترسید که او را هم آنجا بفرستند. در نتیجه پولس را ترک کرد. و پولس آن عبارات وحشتناک را نوشت،

"زیرا که دیماس برای محبت این جهان حاضر مرا ترک کرده."

ولی دیماس اشتباه می کرد. و شما هم اشتباه می کنید. این جاده اگرچه مشکل و سخت است ولی برای من شادی به ارمغان آورده، همسری فوق العاده داده که توصیفش با کلمات کار سختی است و دوستی هایی که اگر مسیر اشتباه را می گرفتم هیچوقت آنها را نمی شناختم – یعنی در آن زمان که هنوز نوجوانی بیش نبودم.

اریک بوث- کلیبرن نوه ویلیام بوث، موسس پرسابقه سپاه نجات، و پسر یک واعظ بود. اریک بعنوان مبشر جماعت ربانی به آفریقا رفت. او حدود دو هفته بعد از اینکه با خانم باردارش لوسیل و دختر بچه شان به محل ماموریتش رسیدند فوت کرد. وقتی که از دنیا رفت فقط ۲۹ سال سن داشت. بعدها خانمش در مورد مرگ دلخراش او در کتابی با عنوان "مطیع تا مرگ" نوشت. او از مراسمی یاد کرده بود که خودش و اریک پیش از آنکه عازم آفریقا بشوند در آن شرکت کرده بودند. آنها سرودی را خوانده بودند که مادر اریک آنرا نوشته بود،

بر پاهایت می افتم
ای همه چیزم، تو را اذعان می کنم
برای رنج بردن، زیستن یا مردن
برای خداوند مصلوبم.

همسر اریک در کتابش درباره مراسم ختم او هم گفته بود. آفریقایی های بومی که هیچوقت انجیل را نشنیده بودند به تعداد چند صد نفر به این مراسم آمده بودند تا مراسم ختم مسیحی را ببینند. او نوشته، "بعد از دعا کردن، درب تابوت را بستند و با میخ محکم کوبیدند. شاید بتوانید دردی را که با هر ضربه چکش بر قلبم وارد می شد تصور کنید." بعد این خانم در کتابش می گوید، "من متوجه شدم که موفقیت ماموریت بشارتی حاضر مدیون سپاه شهیدانی است که زندگی شان را صرف [خدمت] به جانهای تباه شده ای کردند که از صمیم قلب دوست می داشتند. گفته شده که یک قبر تنها در سرزمینی دور افتاده تاثیر عمیق تری بر قلب و زندگی افراد بومی آنجا گذاشته تا یک عمر تلاش و زحمت برای آنها؛ و نیز یک صلیب ساده چوبی روی پشته ای خاک بسیار گویاتر از صد واژه سخن بوده است."

اریک بوث- کلیبرن فقط ۲۹ سال سن داشت وقتی که به ماموریت کلیسایی رفت، به مکانی که مسیحیت در آنجا ناشناخته بود. او بعد از رسیدن به آنجا فقط دو هفته عمر کرد. تنها خطابه ای که ایراد کرد همانا زندگی اش بود که در نطق مراسم ختم او توسط فرد دیگری خوانده شد در حالیکه صدها بومی گمشده به آن گوش می دادند.

ولی آن مراسم ختم کوچک، شروع مسیحیت در بورکینا فاسو بود. امروز جماعت های ربانی در آن قسمت از آفریقا، اریک بوث- کلیبرن را بعنوان قهرمان ایمان که زندگی اش را داد تا دعوت خدا را دنبال کند می شناسند. امروز جماعت های ربانی بزرگترین شاخه پروتستان در آنجا هستند. بیش از ۴۵۰۰ عدد از کلیساها و جایگاههای موعظه شان در حال خدمت به ۲/۱ میلیون مسیحی آفریقایی هستند. زندگی کوتاه اریک باعث شناساندن مسیح به هزاران غیرمسیحی در بخشی از آفریقا شد که هیچ سفیدپوستی قبلاً به آنجا نرفته بود.

چند روز پیش که این داستان را خواندم فکر کردم که باید آنرا به شما بگویم. هر سختی که در زندگی می کشید روزی مسیح آنرا پرداخت می کند. امیدوارم که از راه آسانی که دیماس انتخاب کرد وقتی پولس را ترک می کرد اجتناب کنید و راهی را که کمتر پیموده شده انتخاب کنید. به دوم تیموتیوس ۴:۱۷ نگاه کنید. به پولس رسول بعد از اینکه دیماس او را در زنجیر ترک می کند گوش کنید،

"لیکن خداوند با من ایستاده، به من قوت داد تا موعظه بوسیله من به کمال رسد و تمامی امّت‌ها بشنوند..."
        (دوم تیموتیوس ۴:۱۷).

ای دختر جوان و ای پسر جوان، امیدوارم که نمونه پولس را پیروی کنید! امیدوارم که رویای پولس را بعنوان رویای خودتان انتخاب کنید! امیدوارم که به ما کمک کنید تا کلیسایی بزرگ اینجا بنا کنید که شهری درخشان و بر بالای تپه برای تمام جهان خواهد بود، "تا همه امت ها بشنوند" کلام انجیل را! ای جوان فکرش را بکنید که کلیسای ما چه می توانست، یا می تواند به فیض خدا باشد و چه خواهد شد! ای دختر جوان، برای مسیح بهترین هایت را اهدا کن!

جوانی و قوت خودتان را به مسیح بدهید! مثل اریک بوث- کلیبرن باشید! خون حیاتتان را به نجات دهنده بدهید. چیزی را دریغ نکنید! هر چه دارید به مسیح بدهید! وارد خدمت کلیسا بشوید! به مناطق ماموریتی بروید! بگذارید جهان شما را احمق خطاب کند! بروید و جوانها را برای شنیدن انجیل بیاورید! بهترین چیزهایی را که دارید به مسیح بدهید! لطفاً بایستید و سرود شماره ۷ از سرودنامه تان را بخوانید.

ای ناجی دعا می کنم که رویای مرا عملی سازی، بگذار تنها تو را امروز ببینم؛
   گرچه مرا در گذر از دره هدایت می کنی، جلال محو نشدنی تو مرا احاطه می کند.
رویای مرا عملی ساز ای ناجی، تا با جلالت روح من جلا یابد.
   رویای مرا عملی ساز تا همه تصویر قدوس تو را که در من منعکس شده ببینند.

رویای مرا عملی ساز، هر آرزویی را برای جلال خود نگهدار؛ روحم را الهام بخش،
   با کاملیت تو، محبت قدوس تو، مسیرم را با نور آسمانی مملو ساز.
ای ناجی الهی رویای مرا عملی ساز، تا با جلال تو روحم جلا یابد.
   رویای مرا عملی ساز تا همه تصویر قدوس تو را که در من منعکس شده ببینند.

رویای مرا عملی ساز، نگذار که حقارت گناه درخشش تابناک درون را سایه افکند.
   بگذار تنها صورت متبارک تو را ببینم، تا جانم بر فیض بی کران تو شادی نماید.
ای ناجی الهی رویای مرا عملی ساز، تا با جلالت روحم جلا یابد.
   رویای مرا عملی ساز تا همه تصویر قدوس تو را که در من منعکس شده ببینند.
(“Fill All My Vision” by Avis Burgeson Christiansen, 1895-1985).

لطفاً سرپا بمانید.

داستانهایی که امروز صبح به شما گفتم همه حقیقت داشت. زنی که از کلیسای پدرش فرار کرد و با پسر شروری ازدواج کرد و زندگی اش را تباه کرد، مادر ناپدری ام بود. مرد ثروتمندی که خودش را با هفت تیری در دست در اتاق خوابش محبوس کرد، عمویم بود یعنی برادر بزرگتر پدرم. زنی که عقلش را از دست داد نمی توانم راجع به او بگویم چون هنوز زنده است.

روزی همه آنها جوان بودند، درست مثل شما. ولی اجازه دادند که زندگی شان بدون نجات توسط عیسی طی بشود. آنها آنقدر به عیسی "نه" گفتند که به یک عادت تبدیل شد، عادتی قوی که خود خدا هم آنها را به عقوبتشان رها کرد.

ای مرد جوان و ای دختر جوان، توبه کنید! از زندگی لامذهبی خودتان برگردید – و پیش عیسی مسیح بیایید که پسر خداست. به او اعتماد کنید. او با خونش شما را پاک می کند. او در دست راست خدا در آسمان منتظر است. به عیسی اعتماد کنید و از زندگی پوچ و بیهوده و ابدیت لاعلاج نجات پیدا کنید!

لطفاً همه چشمهایشان را ببندند. اگر کسی می خواهد راجع به اعتماد کردن به عیسی با ما حرف بزند، می خواهم که دکتر کیگن و جان کیگن را دنبال کند و با آنها به انتهای سالن برود. آنها شما را به اتاق خلوتی می برند و آنجا می توانید صحبت و دعا کنید. آمین.


هر وقت برای دکتر هایمرز مطلبی می نویسید، همیشه کشور محل زندگی خودتان را برای ایشان قید بفرمایید، در غیر اینصورت نمی تواند به شما جواب بدهد. اگر این خطابه شما را برکت داد، دکتر هایمرز می خواهد اینرا از طرف شما بشنود، ولی وقتی برای دکتر هایمرز می نویسید به او بگویید که اهل چه کشوری هستید. ایمیل دکتر هایمرز این است (اینجا را کلیک کنید) rlhymersjr@sbcglobal.net می توانید به هر زبانی برای دکتر هایمرز بنویسید، اما اگر می توانید به زبان انگلیسی بنویسید. اگر می خواهید با پست برای او بنویسید، آدرس او چنین است: P.O. Box 15308, Los Angeles, CA 90015. می توانید با شماره تلفن ۰۴۵۲-۳۵۲ (۸۱۸) با او تماس بگیرید.

( پایان موعظه)
شما می توانید موعظه های دکتر هایمرز را هر هفته در اینترنت به این آدرس بخوانید
www.sermonsfortheworld.com
روی "موعظه ها بفارسی" کلیک کنید.

متن دستنویس این خطابه ها از حق چاپ برخوردار نیست. شما می توانید بدون اجازه دکتر هایمرز از آنها استفاده
کنید. اما تمام پیامهای ویدیویی دکتر هایمرز و تمام ویدیوهای دیگر کلیسای ما، از حق چاپ برخوردارند و فقط با
گرفتن اجازه قابل استفاده هستند.

آیات خوانده شده پیش از موعظه توسط آقای آبل پرودام: دوم تیموتیوس ۱۷-۴:۱۰.
سرود تک نفره پیش از موعظه توسط آقای بنجامین کین کید گریفیت:
“I’d Rather Have Jesus” (words by Rhea F. Miller, 1922;
music composed by George Beverly Shea, 1909-2013).